همه مردم دوست دارند زمانهایی را دور هم جمع شوند و وقت بگذرانند. پارکها، قهوهخانهها، کافهها و هر جایی که بتوان بیدغدغه نشست و زمان را گذراند. در این میان کافه کمی متفاوت است.

همه مردم دوست دارند زمانهایی را دور هم جمع شوند و وقت بگذرانند. پارکها، قهوهخانهها، کافهها و هر جایی که بتوان بیدغدغه نشست و زمان را گذراند. در این میان کافه کمی متفاوت است.
کافی است در اینترنت جستوجویی ساده کنید تا با عباراتی مانند «کافهنشینی نوکیسگان»، «شکمپرستان»، «عشاق» و … در بارهی کافهنشینان امروزی روبهرو شوید.
به گمانم کافه نادری تنها مشتی نمونه خروار است از میل ما به فراموشی. نشانهای از احتضار شاید نباشد اما گویا حوصله زندگی هم ندارد.
تاریخ و فرهنگ چندصدساله قهوه که در طی ۵۰۰سال فراز و نشیبهای زیادی داشته، چطور میتواند کمک کند تا جامعه ایرانی از گرفتارشدن به آسیبهای مصرفگرایی در امان بماند؟
نخستین شمارهی دوماهنامهی فرهنگی هنری آنگاه به کافه و کافهنشینی اختصاص دارد. بر جلد آن طرح مرتضی ممیز از صادق هدایت نقش بسته و هنرمندان و افراد شناختهشدهای در این مجلهی ۲۰۸ صفحهای از کافه و کافهنشینی نوشتهاند.
دور همنشینی و جمعهای دوستانه همواره بخش مهمی از تجربیات جمعی انسانی است. اما آیا وقتی در کافه دور هم جمع میشویم و قهوه میخوریم ارتباط اصیلی با دیگران ایجاد میکنیم؟
در شمارهی ۲۵ ماهنامه آفتاب گفتوگویی با ابراهیم گلستان انجام شده و فاطمه علیاصغر از او دربارهی تخریب کافه نادری پرسیده است. گلستان میگوید که پاتوق اون و همقطارانش کافه فردوسی بوده و نه کافه نادری.
کافه نادری پیر نشانی از تاریخ اجتماعی شهر ماست. با همان کافهچیهایی که بیحوصلگیشان خیلی از مشتریها را ناراضی میکند.
و بعد خیابان جمهوری را یکهو بوی قهوه بر میدارد. بوی قهوهی تازه آسیابشده. قهوهفروشی قدیمی و کوچک کنار هتل نادری که لای بوی پیراشکی خسروی خودش را جا کرده و چهرهی جمهوری را یکجور دلربایی عوض کرده.
ما یک نویسنده دو شاعر بودیم / پشت در بسته کافه نادری
توی کافه نادری کنج همون میز بلوط / دو تا صندلی لهستانی هنوز منتظرن / تا من و تو بشینیم گپ بزنیم مثل قدیم / شب بشه مشتریا تا آخرین نفر برن
امروزه بسیاری از مردم ما گمان میکنند که قهوه نوشیدنیای فرنگی است و چای نوشیدنی ایرانی. حال آن که اروپاییان تا سدهی هفدهم میلادی / یازدهم هیچ یک از این دو را نمیشناختند و با هر دوی آنها در خاور زمین آشنا شدند.
هنرمندان ایران علاقه عجیبی به برپایی کافیشاپ دارند. گویا غیر از بحث سود مالی، موضوع مهمتری برای آنان مطرح است. شاید بتوان گفت وسوسه ارتباط، بیشترین انگیزه را برای تاسیس کافیشاپ در آنها ایجاد میکند.