منوی اصلی

نقدی بر انتظارات از کافه‌نشین‌ها از نگاه یک کافه‌نشین

بهادر امینی | پژوهشگر خوراک و نوشیدنی

آیکافی – بار اولی که از دوستی خواهش کردم این یادداشت را بخواند و در موردش نظر بدهد، خندید و گفت: «عنوان را اشتباه نوشتی!» چیزی که ما سال‌هاست به خواندن آن از نگاه جامعه‌شناسان یا سایر علاقه‌مندان به جریان کافه‌نشینی عادت داریم نقد کافه‌نشینی و ارتباط آن با روشنفکری و ادبیات و هنر است. در آخر هم بابت این‌که دیگر کافه‌هایی وجود ندارند که امثال گروه ادبی «ربعه»¹ در آن‌ها پدید آید یا اوگانیانس² در آن‌ها فیلم‌نامه بنویسد، افسوس خورد.

کافی است در اینترنت یا مجلات جست‌وجویی ساده کنید؛ در چند نشست نقد ادبی یا کافه‌نشینی شرکت کنید تا با عباراتی مانند «کافه‌نشینی نوکیسگان»، «شکم‌پرستان»، «عشاق» و … همچنین تعلیقاتی تحقیرآمیز در باره‌ی کافه‌نشینان امروزی روبه‌رو شوید. این انتظار از کافه‌نشینان امروزی که کافه را محلی برای بحث‌های هنری و فرهنگی و نه خوردن و آشامیدن و روابط معمول می‌داند از کجا می‌آید و چه‌قدر به‌جاست؟

از جمع‌بندی انتظاراتی که از کافه وجود دارد به این نتیجه رسیدم که هدف، تبدیل کافه به محلی انگیزاننده‌ی نواندیشی و هنر است. به همین دلیل کارکرد اصلی کافه را محلی برای بحث و تبادل نظر و گفت‌وگوهای نقادانه و هنری می‌دانند. به این دیدگاه پنج اشکال می‌توان وارد کرد:

۱. کارکرد اصلی کافه تفریح و غذاست

اگر از نظر کسب‌وکار به ماجرا نگاه کنیم، کافه‌ها زیرشاخه‌ی گردشگری و خوراک دسته‌بندی می‌شوند. تمرکز کافه و نیروی انسانی آن بر فراهم آوردن فضایی مناسب برای آسایش انسان‌ها، رفع گرسنگی و تشنگی با خوراکی‌ها و نوشیدنی‌های دلپذیر است. نمونه‌ی آن را در کافه‌های دلنشین بیروت، استانبول و پاریس می‌بینیم که فضا، خوراکی و جذابیت با نگاه گردشگری، آن‌ها را به مقصد گردشگری موفقی بدل کرده است.

امروزه کافه به‌عنوان «مکان سوم» عموماً جایی است که افراد برای گذران وقت یا هم‌نشینی با دوستان به آنجا می‌روند. کیفیت مبلمان، فضا یا خوراک، تأثیر بسیاری در انتخاب کافه به‌عنوان مقصد دارد. از گذشته تا امروز کارکرد بیشتر کافه‌ها چنین بوده است. انتخاب کافه به‌عنوان فضای هم‌اندیشی بین اقلیتی از کافه‌ها و کافه‌روها وجود داشته است. حتی وقتی به دوران طلایی کافه‌نشینی ادبی و فرهنگی در تهران رجوع می‌کنیم درمی‌یابیم فضا و کیفیت غذا نقش به‌سزایی در انتخاب محلی به‌عنوان پاتوق برای روشنفکران و هنرمندان داشته است.

اگر به ظرفیت کافه‌هایی مانند نادری، فیروز و پرنده‌ی آبی و تعداد کارکنان آن نگاه کنیم با حسابی سرانگشتی متوجه می‌شویم که دخل‌وخرج کافه با حضور ۱۲-۱۰ هنرمند و مشتاق مباحثه با مشکل جدی مواجه می‌شده است. برای مثال در کافه نادری در روز به‌طور میانگین ۲۰۰ پرس غذا سرو می‌شد و کل اهالی هنر و ادبی که در این کافه بودند، کمتر از ۱۰درصد دخل‌وخرج آن را پوشش می‌دادند. بیشتر مراجعه‌کنندگان هم برای غذای خوب، و البته دیدن ادبا از نزدیک، به این کافه می‌رفتند. به گفته‌ی احمد محیط‌طباطبایی: «کافه نادری از جایی معروف شد که مدیرش گفت از شخصیت‌های فرهنگی مشهور که به اینجا می‌آیند پول نمی‌گیرم تا دیگران برای دیدن آن‌ها بیایند.»³ بنابراین تبلیغات کافه در جذب هنرمندان هم در ترویج این فرهنگ بی‌تأثیر نبوده است. کافه‌ها همان زمان برای مشاهیر تسهیلات ویژه‌ای مانند منوی اختصاصی، حساب چوب‌خطی، میز کار و اسباب سرگرمی مورد علاقه از قبیل تخته‌نرد و شطرنج در نظر می‌‌گرفتند. اگر امروزه صاحبان کافه و مشاوران تبلیغاتی‌شان به این نتیجه رسیده‌اند که از افراد مشهور شبکه‌های اجتماعی یا ورزشکاران برای جذب مشتری استفاده کنند، رویکرد خودشان است.نمی‌توان از محلی که باانگیزه‌ی اقتصادی اداره می‌شود انتظار داشت بدون توجه به روش‌های بازاریابی و استراتژی‌های امروزی با رویه‌ی دو نسل قبل، یعنی حمایت از شخصیت‌های فرهنگی، بازاریابی کند.

۲. کافه در ایران گستره‌ای همگانی نیست

انتظاری که از کافه به‌عنوان محلی برای بحث و گفت‌وگوی عمومی وجود دارد بیشتر منطبق با تعریف گستره‌ی همگانی (public sphere) است. شاید یکی از اصولی که می‌توان برای آن متصور بود آزادی شهروندان در طرح مباحث مورد علاقه‌ی شخصی و بحث در مورد آن است که این امکان امروزه در کافه‌های ایران وجود ندارد. کافه‌ها بدون وجود بحث‌های سیاسی و اجتماعی هم گرفتار انواع و اقسام ضوابط و قانون‌های عرفی و اخلاقی هستند. کافه‌ها از انتخاب موسیقی گرفته تا میزان نور با محدودیت‌هایی، ولو سلیقه‌ای، مواجه هستند. گاهی کافه‌ها با محدودیت‌های عجیب‌وغریبی مانند ممنوعیت پخش فوتبال هم روبه‌رو می‌شوند. همین باید کافی باشد تا بدانیم نمی‌توان از کافه‌دار انتظار داشت به‌عنوان پیشرو، این فضا را بشکند و کسب‌وکار خود را به خطر اندازد.

۳. هنر یا فرهنگ و ایستایی‌شان به کافه‌ها وابسته نیستند

به‌احتمال زیاد این جمله را از بوریس وین خوانده‌اید: «اگر کافه‌ای نبود، ژان پل سارتری هم نبود.» بعضی از استادان ادبیات همین نظر را درباره‌ی صادق هدایت و چند نویسنده و هنرمند دیگر هم دارند. با وجود نقش انکارناپذیر کافه‌ها در بازه‌ای زمانی بر ادبیات، سینما و دیگر هنرها، نمی‌توان این گزاره را به‌عنوان اصلی کلی تعمیم داد. شاید بتوان این موضوع را متأثر از این دانست که اکثریت نسلی از جامعه‌شناسان و روشنفکران ما که این ایراد را بر فضای فرهنگی کافه‌ها وارد می‌دانند، در فرانسه درس‌ خوانده‌اند و الگوی کافه‌های فرانسوی دهه‌ی سی را در پذیرایی از اهالی ادبیات، به کافه‌های ایران تعمیم‌پذیر می‌دانند. با وجود موفقیت این الگو در زمانه‌‌ی خود و ذکر آن در خاطرات کافه‌نشینان، اگر امروزه زایش یا نوآوری در علوم انسانی یا هنر ما دیده نمی‌شود بعید است تمام این اشکال به نبود روشنفکران در کافه‌ها بازگردد.

اگر امروزه زایش یا نوآوری در علوم انسانی یا هنر ما دیده نمی‌شود بعید است تمام این اشکال به نبود روشنفکران در کافه‌ها بازگردد

۴. تغییر کارکرد جنبی فضاهای عمومی در طول زمان

اگر زمانی کافه محل بحث هنرمندان و ادبا بوده است دلیل نمی‌شود که کارکرد این فضا مادام به همین صورت بماند. حتی خود واژه‌ی «کافه» در دوران مختلف برای توصیف مکان‌های متفاوتی کاربرد داشته است. در دوره‌ای کافه معادل کاباره، محل رقص (دانسینگ) یا محلی برای شنیدن موسیقی روز بوده است. کارکرد اجتماعی فضاهایی مانند قهوه‌خانه، حمام عمومی، پارک و حتی سینما در طول زمان در ایران یا کشورهای دیگر تغییر کرده است. اگر زمانی از دل کافه‌ها افرادی مانند هدایت سربرآوردند، حدود سی سال بعد از آن هم افرادی چون ابراهیم حامدی، فریدون فروغی و فرهاد مهرداد از دل کافه، با کارکردی متفاوت، بیرون آمدند. تغییر کارکرد اجتماعی ثانویه فضاها به تناسب زمانه و دوران رخ می‌دهد. امروز هم عده‌ای کافه را به‌عنوان فضایی برای کار کردن یا قرارهای کاری انتخاب می‌کنند و چه‌بسا پروژه‌های هنری و فرهنگی فاخری از دل آن‌ها برآمده باشند که ما از آن‌ها بی‌خبریم چون فضایی برای عنوان آن وجود ندارد.

۵. نادیده‌ گرفتن نقش نفوذ اینترنت

امروزه اینترنت نفوذ بسیاری در جوامع دارد. خواسته و ناخواسته بر تعامل ما با دنیای واقعی بسیار تأثیر گذاشته است. کسب‌وکارهای قدیمیِ مبتنی بر مراجعه‌ی حضوری با معضلی جدی برای حفظ جایگاه خود در بازار مواجه شده‌اند. بنا به دلایلی که بر همه‌ی ما روشن است بحث‌های نظری و سیاسی در ایران به اینترنت کشیده شده است و در شبکه‌های مجازی دنبال می‌شود و این هم‌افزایی اندیشه‌ها مستقل از مکان فیزیکی آدم‌ها آن‌قدر جذاب است که بسیاری از نواندیشان از این روش بسیار بیشتر از روش دور هم بودن حضوری استقبال می‌کنند. این انتخاب شخصی آدم‌ها بر مبنای شرایط و امکانات است تا فشار فضای کافه‌های امروزی بر اهالی اندیشه و هنر.

***
در پایان قصد دارم این نکته را یادآور شوم که کافه زیرمجموعه‌ی صنعت گردشگری و خوراک است. اگر کافه درآمدی نداشته باشد پایدار نمی‌ماند. یکی از معضلاتی که کافه‌داران با آن مواجهند گیر کردن در کشاکش انتظارات نسل قبلی و جدید از کارکرد کافه است. در مصاحبه‌ای درباره‌ی سیر تاریخی کافه‌نشینی می‌خوانیم: «اگر من کافه‌چی بودم اصلاً نمی‌خواستم کسی برای قهوه خوب به کافه‌‌ام بیاید»⁴ که نفی کیفیت خوراک و نوشیدنی در جذب افراد به کافه است. در مقام یک ناظر بیرونی و در ادامه‌ی همین مصاحبه آمده است: «ایشان (اشاره به صاحب کافه محبوبشان) بستنی‌ای دارند که من عاشق آن هستم و بیست سال است که دارم آن بستنی را می‌خورم.»⁵ که تأیید مراجعه به کافه برای لذت خوراک و نوشیدنی در مقام یک مشتری است. ممکن است شخصی به بستنی علاقه‌مند باشد و شخصی به قهوه یا چای اما نمی‌توان کارکرد کیفیت خوراک در جذب یا دفع افراد را انکار کرد.

بهتر است کافه خود «سیاست اهمیت دادن به کدام جنبه» را در نظر بگیرد. زایش و نوآوری فرهنگی از دل تعامل و فضای باز فرهنگی و احترام به سلایق و علایق همه‌ی مردم جامعه شکل می‌گیرد. اگر افراد، کافه را فضایی برای دورهمی و گپ زدن و خندیدن انتخاب می‌کنند دلیلی بر این نیست که زایش فرهنگی یا هنری ندارند بلکه از فضا، مکان و امکانات دیگری برای تعامل و هم‌فکری استفاده می‌کنند.

قصدم از نوشتن این مطلب این بود به‌عنوان یک کافه‌رو و کافه‌نشین که هم در قیدوبند کیفیت خوراک کافه است و هم علاقه‌مند به رشد توجه مردم به کافه‌نشینی، بگویم باید بیشتر به ایجاد جذابیت کافه‌نشینی بدون قضاوت کمک کنیم و فضایی ایجاد نکنیم که عده‌ای از ترس تحقیرشدن قید کافه‌نشینی را بزنند که نتیجه‌ی آن تعطیلی کافه‌هاست. آن زمان دیگر کافه‌ای نمی‌ماند که بر سر کارکرد آن بحث‌وجدل کنیم.


¹ – گروه ربعه، نامی‌ست که چند تن از نویسندگان و روشن‌فکران ایرانی مانند محمدتقی بهار، عباس اقبال آشتیانی، رشید یاسمی، سعید نفیسی و بدیع‌الزمان فروزانفر و محمد قزوینی در دهه‌های نخست سده چهاردهم خورشیدی برای خود انتخاب کردند. (ویکی‌پدیا)
² – اوانس اوهانیانس (اوگانیانس) (زاده ۱۲۷۹ – درگذشته ۱۳۴۰) کارگردان فیلم، بازیگر، فیلمنامه‌نویس و تدوینگر اهل ارمنستان-ایران بود. فیلم‌نامه‌ی آبی و رابی، نخستین فیلم بلند داستانی سینمای ایران را او نوشته است.
³ – مجله‌ی آنگاه، آذر و دی ۱۳۹۵، گفت‌وگو با احمد محیط طباطبایی
⁴ – همان
⁵ – همان

نیز ببینید ~

, , , , , , , , , ,

‎هنوز کسی کامنتی ننوشته است‫.‬

دیدگاهتان را بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.