میخواهم دوستت بدارم / پیش از آنکه باغهای عشق را / به فرمانی فاشیستی ممنوع کنند / میخواهم با تو فنجانی بنوشم / پیش از مصادرهی قهوهها و فنجانها

میخواهم دوستت بدارم / پیش از آنکه باغهای عشق را / به فرمانی فاشیستی ممنوع کنند / میخواهم با تو فنجانی بنوشم / پیش از مصادرهی قهوهها و فنجانها
کافههای دنیا / دانشکدههای عاشقیاند / اگر روزی تعطیل شوند / عشق و عاشقی هم تمام میشود
زیباترین بهانهی پیوند ما شعر است – این دوست مشترک – که با ما قهوه مینوشد… شعری از نزار قبانی
شعری دربارهی قهوه … آه / چه پیش پا افتاده / چه نخنما! / شعری که از قهوه بگوید … / گویی سیاستمداری که از وعدههای انتخاباتیاش / به هر حال اینجا هستیم / در دنیایی که / منِ درونمان را با قهوه و شراب و افیون و عشق بیرون میکشیم
جایی قهوهای نمینوشیم نرگسی نمیخریم و بر دفتر شعرم لبخندی نقش نمیبندد..
درست مثل فنجان قهوه / که ته میکشد / پنجره / کمکم از تصویر تو / تهی میشود / حالا من ماندهام و / پنجرهای خالی و / فنجان قهوهای / که از حرفهای نگفته / پشیمان است
قهوه دم میکنم / نصف قاشق سیانور به فنجانت میریزم! / لبخند که میزنی / میگویم: / قهوهات سرد شده / بگذار عوضش کنم! / این کار هر شب من است / سالهاست که میخواهم تو را بکشم / ولی لبخندت را … چه کنم؟!
کافههای شب / نام داستانی غمانگیز است / داستانی از رویا و رقص و ابر / از گمشدگی / از جوانیهای خالکوبی شده / و ما / شکستخوردگان این داستانیم / قهرمانانی / تهنشینشده در قهوه و شب
کامران بزرگ نیا ~ … و عطرِ قهوهیِ ترک هم بیاید و بچرخد / بر میزهایِ چوبیِ سرخ / دیگر نشستهای آنجا، در کافه شوکا / با همان نیمکتها و میزهایِ چوبیِ سرخش / و با لبخندها و اخمهایِ / گوریلِ مهربانی / که یارعلیِ پورمقدم است
آری من آن جمعهای شبانه را دوست داشتم / گیلاسهای پر از یخ بر میزی کوچک / بخار خوشبو و رقصان قهوه / گرمای مطبوع آتش سرخ / شوخیهای تند و تیز ادبی / و نگاه ناگهانی یک دوست، شرم آگین و وحشتزده
او را مینوشم و تو را میبینم که کف فنجان دراز کشیدهای آرام تلخ مبهم قهوهای ~ ابراهیم سلطانی
چون قهوه بهدست گیرد آن حب نبات / از عکس رُخش قهوه شود آب حیات / عکس رخ او به قهوه دیدم گـــــــــفتم / خورشـید برون آمده است از ظلمات
چه روزی است امروز / قهوه ای منفرد / تلخ / معطر / امروز را به خاطر بسپاریم
قهوهات را بخور / آرام گوش کن / شاید با هم دوباره قهوهای نخوریم …
بهخاطر آن شالگردن کشمیر / که جان میدهد برای یک میز آفتابگیر وُ / قهوهی تلخ با شیر / سال از پیِ سال / از حضور تو
میروم عطاری / حنا و قهوه و روناس میخرم / با رنگهای طبیعی شروع میکنم رنگ کردن موهای بلندم را