منوی اصلی

کارول

کارول در ورشو زندگی می‌کند
همسایه‌ها نمی‌دانند چه‌کاره است
برای یک مجله‌ی کم‌تیراژ ادبی
داستان‌های مصور می‌فرستد
قهوه‌اش را که هم می‌زند
قاشق‌ چای‌خوری‌اش را در می‌آورد
صورت کش‌آمده‌اش را در آن نگاه می‌کند
لبخندی احمقانه می‌زند

خوشش می‌آید
ته فنجانش روی کاغذها جا بی‌اندازد

گاهی رادیو را روشن می‌کند
کمی گوش می‌دهد
می‌گوید آشغال‌های لعنتی
دوباره خاموش می‌کند

میگرن که سراغم می‌آید
آن‌جا پرسه می‌زنم
بی‌آن‌که روحش خبر داشته باشد

از پنجره‌ی او
یک مسافرخانه‌ی قدیمی پیداست
آدم‌هایی که همیشه با چمدان در رفت و آمدند

نمی‌دانم
کارول هم میگرن دارد یا نه
شاید اکنون روی کاناپه‌ی من لم داده
بی‌آن‌که روحم خبر داشته باشد
پرده را کنار می‌زنم

از پنجره‌ی من چه چیزی پیداست؟

××
سارا محمدی اردهالی
روباه سفیدی که عاشق موسیقی بود ~ نشر آهنگ دیگر

نیز ببینید ~

,

‎هنوز کسی کامنتی ننوشته است‫.‬

دیدگاهتان را بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.