قهوه و هنر
-
قهوه در فرودگاه
به روی خودت هم که نیاوری، قهوهی ِ صبح ِ فرودگاه مزهی رفتن میدهد و بوی جای خالی. و فقط…
-
هواپیما ~ جیسون مراز
متن ترانه
-
در بسته کافه نادری
ما یک نویسنده دو شاعر بودیم / پشت در بسته کافه نادری
-
قهوه در شعری از قاآنی
قهوه بس تلخست کش نوشند مردم صبح و شام / لیک بس شیرین شود چون گشت با شکر عجین
-
دو فنجان قهوهی داغ
دلم تنگ میشود، گاهی / برای / یک دوستات دارم ساده / دو فنجان قهوهی داغ
-
سیگار و قهوه ~ اوتیس ردینگ
صبح زوده / یک ربع به سه / اینجا نشستهم با محبوبم حرف میزنم / سیگار میکشیم و قهوه مینوشیم
-
آدمهای پشت پنجرهی کافه
عادت کرده ام / به طعم قهوه / به آدم های پشت پنجره ی کافه
-
سفر با بوی قهوه
یکی از چیزهایی که میشود به لیست سفر اضافهاش کرد و بوی قهوه را سر داد لابهلای دقایق کشدار روزهای…
-
عصرانگیهای دلبرانه
باید هرکسی کنج مخصوص خودش را پیدا کند و قهوهی مخصوص خودش را تا عصرهای واویلای پاییز آوارهی کافههای نچسب…
-
قهوه و انتظار
و ما قهوهمان را مینوشیم / و وانمود میکنیم که یکدیگر را نگاه نمیکنیم / من همراه آنها انتظار میکشم
-
روشن مثل روز
قهوه که میخوردم با تو / گلها سر خم کرده بودند / سپیدارها سر تکان میدادند
-
فال قهوه در روز تعطیل
با همین حرفهای بیهوده / همگی میشوند آلوده / چون که هر یک به شخصه درگیرند / یک به یک…
-
آشنایی
مثلا قهوه بهانه آشناییمان باشد.
-
معاشقه با کافئین
مینشینم معاشقهی کافئین و بدنام را تماشا میکنم تا وقت خواب برسد. حتا اگر خورشید نورش را توی آسمان انداخته…
-
نقش قهوه
تو به نقش قهوه اعتقاد داری / به پیش بینی / به بازی های بزرگ / من فقط به چشمانت