Deprecated: Creation of dynamic property Wp_Bitly_Admin::$wp-bitly is deprecated in /var/www/vhosts/icoff.ee/httpdocs/fa/wp-content/plugins/wp-bitly/admin/class-wp-bitly-admin.php on line 77
رده: داستان نام کافه ها بایگانی - رسانه قهوه و کافه ایران ~ آیکافی | iCoff.ee
دسته‌ها
تبلیغات | برندینگ | قهوه و کافه

داستان نام کافه‌ها، قسمت چهارم

نام‌گذاری کافه بر اساس تم یا مفهوم

در این زنجیره از مطالب و یکی دو مطلب مستقل دیگر، از نام و نام‌گذاری کافه‌ها گفتیم. از این که متمایز بودن چه قدر مهم است و غیرمعمول بودن به خودی خود ایرادی ندارد. از کافه‌هایی گفتیم که بر اساس مکانی که در آن قرار گرفته‌اند نام‌گذاری شده‌اند و کافه‌هایی که نام مؤسس خود را یدک می‌کشند. از شخصیت‌بخشی گفتیم و نام‌هایی ابداعی و ترکیبی را با یکدیگر مرور کردیم و در هر مطلب تکرار و تأکید کردیم که نام باید ماندگار باشد و اگر قصه‌ای، حکایتی چیزی پشت هر نام باشد تا چه اندازه به این ماندگاری کمک می‌کند.

آیکافی – در این مطلب که آخرین یادداشت از زنجیره‌ی داستان نام کافه‌ها است، به یکی از مهم‌ترین مباحث نام‌گذاری و برندسازی کافه‌ها خواهیم پرداخت: نام‌هایی منطبق با تِم کافه.

تِم یا کانسپت یا مفهوم کافه خود بحثی مفصل است که در برخی مطالب آیکافی به اختصار به آن پرداخته شده است. شاید در آینده بیشتر و کاربردی‌تر درباره‌ی این موضوع بنویسیم. اما در اینجا می‌خواهیم بگوییم کافه‌هایی که از تِم خاصی پیروی می‌کنند، یا بر اساس آن شکل می‌گیرند، هم نام‌گذاری راحت‌تری دارند، هم نامشان در واقع یادآور این مثل قدیمی است که «از کوزه همان برون تراود که در اوست». یعنی به هنگام مواجهه با نام می‌شود (دست کم تا حدودی) حدس زد که کافه چه حال و هوایی ممکن است داشته باشد. حالا برای روشن‌تر شدن موضوع، به بررسی چند نمونه‌ از شناخته‌شده‌ترین تِم‌ها می‌پردازیم.

کافه گربه‌، از پرطرفدارترین تِم‌ها

در کافه گربه، در حالی که ممکن است مانند بسیاری از کافه‌های دیگر، حین معاشرت با دوستان‌تان قهوه‌ای بنوشید یا بیسکوئیت‌تان را در چای فرو کنید و عابران گذرنده‌ در پیاده‌رو را زیر نظر بگیرید یا کتاب‌تان را بخوانید، گربه‌ها از کنار پای شما عبور خواهند کرد یا از سر و کول‌تان بالا خواهند رفت. حال چه گربه‌ی خودتان باشد که برای بازی با گربه‌های دیگر به اینجا آورده‌اید، چه گربه‌ی دیگران، یا گربه‌هایی که در این کافه زندگی می‌کنند.

شاید برای‌تان جالب باشد که بدانید تِم «کافه گربه» برای نخستین بار در تایپه‌ی تایوان و در سال ۱۹۹۸ شکل گرفت و کافه‌ای با نام Cat Flower Garden (باغ گل گربه) راه‌اندازی شد که این روزها نامش به Cafe Dog & Cats (کافه سگ و گربه) تغییر کرده است. با این حال این ژاپنی‌ها بودند که این ایده را از تایوان بیرون بردند. گروهی از مسافران ژاپنی پس از دیدن Cat Flower Garden، نخستین کافه گربه‌ی ژاپن را در سال ۲۰۰۴ در نکو-نو-جیکان، در اوزاکا راه انداختند و یک سال پس از آن نخستین کافه گربه‌ی ژاپن در توکیو به راه افتاد و حالا تعداد این کافه‌ها بسیار زیاد شده است. امروزه، آسیا، با بیش از ۲۰۰ کافه گربه، پیشرو این تِم در میان قاره‌های جهان است.

نخستین کافه گربه در اروپا، در سال ۲۰۱۲ ، در وین افتتاح شد و این در حالی بود که «Lady Dinah’s Cat Emporium» (بازار گربه‌ی خانم دینا)، این روزها معروف‌ترین کافه گربه‌ی اروپاست و آغاز فعالیتش به سال ۲۰۱۴ بر می‌گردد.

نکته‌ی مهم این است که از نام این کافه‌ها متوجه خواهید شد که قرار است قدم به چه جور جایی بگذارید و این در واقع خاصیت اغلب کافه‌های دارای تِم خاص است. کافه گربه فقط کافه نیست، و البته که در وهله‌ی اول یک کافه است! با تمام ویژگی‌ها و محصولات یک کافه‌ی نوعی. اما چیزی بیش از آن است و دلیلی بیش از یک فنجان قهوه و یک بیسکوییت‌های زنجبیلی خوش‌طعم وجود دارد تا مخاطب به آنجا وارد شود و در آنجا وقت بگذراند.

«کافه گربه کافه‌ای است برای علاقه‌مندان به گربه. چه آن‌هایی که گربه دارند و چه آن‌هایی که به تماشا یا بازی با گربه‌ها، به هر دلیلی، علاقه‌مند هستند.»

کافه کتاب، نه قفسه‌هایی برای نمایش!

این روزها، کتاب، برای تداعی نوعی فضای روشنفکری، تبدیل شده به اکسسوار صحنه‌ی خیلی از کافه‌ها چیده شده در قفسه‌ای روی یکی از دیوارهای کافه، با کلی گرد و غبار. کتاب‌هایی خوشرنگ و لعاب که اگر نزدیک باشند و بشود عنوان‌شان را خواند، معمولاً چند کتاب شعر معروف یا آثاری شناخته‌شده از فلسفه هستند و اگر دور از دسترس باشند، حتی میان‌شان «محاسبات تأسیسات ساختمان»، «تهویه‌ی مطبوع» و غیره هم دیده می‌شود، که در عوض جلد خوشرنگی دارند و در خانه دیگر به آن‌ها نیازی نبوده و آورده‌اند گذاشته‌اند اینجا تا قفسه پر شود.

اما رفاقت کافه و کتاب، رفاقتی دیرینه است. برای یک کتابخوانِ قهوه‌خور چیزی دلچسب‌تر از این نیست که در کافه‌ی محبوبش بنشیند، قهوه‌ی باکیفیتش را بنوشد و ورق بزند و بخواند و بخواند و متوجه گذر زمان نشود. ترکیب دلچسب بوی قهوه و کاغذ … اما خب، هر کرم کتابی می‌تواند کتابش را بزند زیر بغلش و برود در هر کافه‌ای که فقط کمی بی‌‌سر‌و‌صدا باشد، بنشیند کتابش را بخواند.

کافه کتاب، کافه‌ای است که در آن اتفاقاتی جدی حول موضوع کتاب می‌افتد. یعنی یا کافه است و فروشگاه کتاب، یا کافه است و کتابخانه که با هدف بالا بردن کمیت و کیفیت کتابخوانی راه‌اندازی می‌شود و به معرفی آثار جدید می‌پردازد، یا کافه‌ای برای برگزاری رویدادهایی درباره‌ی کتاب (که در این مورد گاهی کتاب به طور کلی نماد ادبیات است) و علاوه‌ بر معرفی آثار و ارائه‌ی امکانی برای مطالعه، به برگزاری رونمایی‌ها، دورهمی‌ها، پرسش و پاسخ‌ها و دیگر گردهم‌آیی‌های کتاب‌محور می‌پردازد. در این گروه می‌توان به «کافه نزدیک کتاب» اشاره کرد که محل برگزاری جلسات کتابخوانی و نمایشنامه‌خوانی و دورهمی‌های ادبیاتی با حضور بزرگان و فعالان عرصه‌ی ادبیات کشور است. نمونه‌ی دیگر «کافه کتاب لاله‌زار» است که روزگاری از پیشتازان این عرصه بود و در قلب شلوغی تهران، گوشه‌ای دنج اختیار کرده و مخاطبان پر و پا قرصی از میان اهالی فرهنگ و قشر کتابخوان برای خود دست و پا کرده بود.

جواد مجابی، محمود دولت‌آبادی و نجف دریابندری در کافه نزدیک کتاب

و اما گروه اول، یعنی کافه-فروشگاه کتاب، در دنیا از فراوانی جالب توجهی برخوردار است. این کافه‌ها سرنوشت‌های گوناگونی دارند. یعنی یا در ابتدا کافه بوده‌اند و سپس اقدام به راه‌اندازی فروشگاه در محل خود کرده‌اند یا به عکس، مانند برخی از شعبه‌های شهر کتاب در ایران، نخست کتابفروشی بوده و اقدام به راه‌اندازی کافه در کنار قفسه‌های کتاب خود کرده‌ و فضای مناسبی برای مطالعه و انتخاب کتاب، در اختیار مشتریان خود قرار داده‌اند.

اما مسیر دیگر، ادغام کافه‌ها و کتابفروشی‌ها بوده است. برای نمونه Powell’s Books and World Cup Coffee and Tea، که یکی از معروف‌ترین کافه-کتاب‌های دنیاست.

شهر کتاب پاول در پورتلندِ اورگون، یکی از بزرگ‌ترین فروشگاه‌های کتاب‌های نو و دست‌دوم در دنیاست که با اشغال یک بلوک مرکز شهر پورتلند، حدود ۳۵۰۰ بخش مختلف را برای کتاب‌های مختلف تعریف کرده و بیش از یک میلیون کتاب را در خود جای داده است. اما این‌ها همه‌ی دلایل محبوبیت این کتابفروشی نیست.

پاول در قلب کتابفروشی خود کافه‌ای جای داده که یکی از شعبه‌های زنجیره‌ی World Cup Coffee & Tea به شمار می‌آید و به نوعی با یکدیگر در یک مکان همکاری می‌کنند. یکی از مشتریان پاول این‌طور می‌نویسد:

«گشتن در این کتابفروشی و خرید کتاب، در حالی که فنجانی قهوه‌ی خوش‌طعم در دست داشتم، یکی از بهترین تجربه‌های زندگی‌ام بود.»

و در نهایت، هدف همین است. هدف هر کسب‌وکاری، از جمله کافه‌ها، ساختن یک «تجربه‌» به‌یاد‌ماندنی برای مشتری است.

تِم، کانسپت، موضوع یا مفهوم به همین جا ختم نمی‌شود. چه بسیار کافه تئاترها، کافه فوتبال‌ها، کافه بافتنی، کافه ماشین، کافه موسیقی، معماری، ریاضی، شعر، سینما و غیره که طرفداران پر و پا قرص خود را دارند و هر روز تخصصی‌تر و متمرکزتر در جایی از شهر و در گوشه‌ای از دنیا سر بر می‌آورند.

خب… ما از نام‌گذاری کافه‌های تِم‌دار به اینجا رسیدیم. کافه‌هایی که نامشان گویای اتفاقات یا «تجربه‌ای» است که در آن‌ها رقم می‌خورد. در این شیوه از نام‌گذاری، اگر تِم مورد‌نظر تکراری نباشد، به تنهایی به کار می‌رود مانند «کافه تبلیغات» و اگر مانند کافه کتاب، محدود به یک کافه نباشد، معمولاً واژه‌ای یا عبارتی به تِم کافه افزوده می‌شود و نام نهایی را می‌سازد، مانند «کافه کتاب لاله‌زار».

امیدواریم مطالعه‌ی این سلسله مطالب برای‌تان مفید واقع شده باشد. نظرات خود را با ما و بقیه به اشتراک بگذارید و موضوعاتی از این دست را، که کم‌تر مورد بررسی و پژوهش قرار گرفته‌اند، مطرح کنید تا شاید در آینده‌ای نزدیک از آن‌ها بنویسیم.

دسته‌ها
تبلیغات | برندینگ | قهوه و کافه

داستان نام کافه‌ها، قسمت سوم

استارباکس چطور استارباکس شد

آیکافی – این روزها دیگر بسیاری از مردم دنیا نمی‌توانند بدون استارباکس سر کنند و روز خود را بدون جرعه‌ای از آن فنجان‌های کلاسیک سبز و سفید بخارآلود آغاز کنند. واژه‌ی استارباکس به یکی از واژه‌های پرکاربرد و روزمره‌ی زندگی این مردم تبدیل شده اما، این واژه، این نام از کجا آمده است؟ آیا به این نام می‌آید که ربطی به یک کشتی کوچک شکار نهنگ داشته باشد؟

هفت چیز که درباره استارباکس نمی‌دانید.

گوردون بوکر یکی از بنیانگذاران این زنجیره‌ی محبوب جهانی درباره‌ی داستان نام‌گذاری برند استارباکس این‌طور می‌گوید:

[box]وقتی استارباکس را راه‌اندازی می‌کردیم در فرآیند نام‌گذاری با دوستانم همکاری کردم. این کار بخشی از تعهدات من بود و در واقع علاقه‌ی چندانی به مدیریت هم نداشتم. یکی از علاقه‌مندی‌های همیشگی من راه‌اندازی کسب‌وکارهای کوچک و ایجاد خلاقیت لازم در این مسیر بود.

گروه برای نام‌گذاری این کافی‌شاپ پیشنهادهای مختلفی را به طوفان فکری گذاشته بود که یکی از آن‌ها «کارگو هاوس» (انبار محموله‌های دریایی) بود. تا این که تِری هِکلر تصمیم گرفت روند طوفان فکری را عوض کند. من و هکلر به اتفاق صاحب یک آژانس تبلیغاتی بودیم. او معتقد بود نام‌هایی که با «st» شروع شوند نام‌های قدرتمندی خواهند بود.

بعد از تولید فهرست بلندبالایی از نام‌هایی که با «st» شروع می‌شدند، یکی از اعضای گروه طوفان فکری یک نقشه‌ی گنج قدیمی را روی میز گذاشت. روی این نقشه نام یک شهر قدیمی به چشم می‌خورد که «استاربو» نام داشت. با دیدن این نام بی‌درنگ به یاد «استارباک» افتادم؛ نامی که از رمان موبی‌دیک، نوشته‌ی هرمان ملویل به خاطر داشتم. استارباک یکی از دیده‌بان‌های آن کشتی کوچک شکار نهنگ بود، و باقی داستان را دیگر خودتان می‌توانید حدس بزنید.[/box]

نام استارباکس را می‌توان در زمره‌ی نام‌هایی قرار داد که به شیوه‌ی «شخصیت‌بخشی» انتخاب شده‌اند. این یعنی با گذاشتن نام یک شخصیت غالباً معروف روی یک برند، بخواهیم به نوعی به آن برند شخصیت ببخشیم. باید توجه داشت این گروه از نام‌ها با گروهی که ریشه در نام بنیانگذار (یا یکی از بنیانگذاران) کافه‌ها دارند، متفاوت است. استارباک شخصیتی داستانی بود و نه صاحب یا بنیانگذار کافه.

یکی دیگر از زنجیره‌های معروف کافی‌شاپ دنیا که در واقع می‌توان گفت یک زنجیره‌ی کافه‌قنادی است، «دانکین دوناتز» است و معمولاً به لحاظ فروش، پس از استارباکس در جایگاه دوم قرار می‌گیرد. همه چیز از یک مغازه‌ی کوچک دونات‌فروشی شروع شد که در سال ۱۹۴۸ به دست ویلیام روزنبرگ در کوئینزی ماساچوست افتتاح شده بود و تنها قهوه و دونات سرو می‌کرد. این فروشگاه ابتدا «اوپن کِتِل» (دیگچه‌ی باز) نام داشت و ویلیام از این نام راضی نبود. تا این که یک روز متوجه می‌شود مردم پیش از خوردن دونات‌ها آن‌ها را در قهوه خیس می‌کنند. همین ایده موجب شد که دو سال بعد یعنی در سال ۱۹۵۰ این نام به دانکین دوناتز، یعنی دونات‌های غوطه‌ور یا خیس، تغییر کند.

برخی کافه‌های ایرانی نیز از واژه‌ی دونات در نام خود استفاده کرده‌اند مانند «دونات‌ تایم» یا «قهوه‌ و دونات» که به نظر می‌رسد آن‌ها نیز مفهوم سِرو دونات در کنار قهوه و سایر نوشیدنی‌ها را مد نظر قرار داده‌اند.

حالا که حرف از کافه قنادی‌ها شد شاید بد نباشد یادی از کافه قنادی معروف تهران بکنیم؛ «کافه قنادی فرانسه»… تقاطع خیابان انقلاب و خیابان ابوریحان. این کافه که در سال ۱۳۴۴ تأسیس شد، نخستین جایی در تهران بود که شیرینی‌های فرانسوی می‌پخت. استخدام یک قناد فرانسوی به نام ژیلبرت بارو در آن دوران نقطه‌ی تمایز خارق‌العاده‌ای محسوب می‌شد.

راستی کسی از دلیل نام‌گذاری کافه قنادی پراگ چیزی می‌داند؟ کافه هاوانا چطور؟ این کافه‌ها شاید نام یک جغرافیای ویژه را بر خود داشته باشند اما در گروه نام‌های جغرافیا-محور قرار نمی‌گیرند. نام‌های جغرافیا-محور همان‌طور که پیش از این گفتیم، نام‌هایی هستند که بر اساس همان جغرافیایی انتخاب شده‌اند که در آن قرار گرفته‌اند، مانند «کافه رستوران نادری». سال ۱۳۰۶، یعنی زمانی که این کافه تأسیس شد، آن بخش از خیابان جمهوری فعلی، خیابان نادری نام داشت.

از این دست نام‌ها شاید زیاد نباشند اما کم هم نیستند، مانند کافه «پلاک ۸» یا «کافه رومی» و «بلوار».

نام کافه‌ها (بخوانید برندها) به هر شیوه‌ای که خلق و انتخاب شوند، بهتر است داستانی برای گفتن داشته باشند. از ساده‌ترین واژه‌ها تا غریب‌ترین ایده‌های ابداعی، از عبارات مصطلح عامیانه تا جمله‌های کنایه‌آمیز پیچیده، هر مسیری که برای نام‌گذاری پیش رو باشد، در نهایت نام باید از عنصر ماندگاری برخوردار باشد. نامی قصه‌گو که در خاطر مخاطب بماند، بر سر زبان‌ها خواهد افتاد و خوراک خوبی برای تبلیغات دهان به دهان (word of mouth) به دست خواهد داد.

با قسمت‌های بعدی «داستان نام کافه‌ها» همراه باشید و اگر دوست دارید با ما از داستان نام کافه‌ی خود یا کافه‌های مورد علاقه‌تان بگویید.


داستان نام کافه‌ها، قسمت اول

داستان نام کافه‌ها، قسمت دوم

دسته‌ها
تبلیغات | برندینگ | قهوه و کافه

داستان نام کافه‌ها، قسمت دوم

آیکافی – ساختمان شماره‌ی چهارده خیابان خارک، آشنا هست و نیست. گویی پیش از این آمده‌ام و یادم نیست. کمی بعد می‌فهمم دلیل این آشنایی آن است که مدتی پیش هم به این‌جا آمده‌ام؛ آن وقت‌ها که اینجا هنوز گالری خارک بود. چند پله را که می‌روم بالا، روی دیوار، یک جور راهنما نوشته شده که آدم می‌فهمد قرار است در هر طبقه با چه چیزی روبرو شود. راهنما زبان خاص خودش را دارد. نمی‌گوید طبقه، می‌گوید «آمد». آمد یکم، آمد دوم، آمد… آمد سوم: شنف‌دیدارجای!

کافه شنفدیدارجای
کافه شنفدیدارجای | عکس از khooger.com

آمده‌ام بشنوم چرا چنین نامی برای این کافه انتخاب شده. حدس‌هایی می‌شود زد اما باید مطمئن شوم. فائزه آقامیری، یکی از کارمندان کافه این‌طور برایم تعریف می‌کند که: تا مدتی پیش این‌جا گالری خارک بود. تا این‌که به دلایلی این نگارخانه به فعالیت خود خاتمه می‌دهد و مالک این ساختمان تصمیم می‌گیرد هر طبقه از آن را به موضوعی اختصاص بدهد. او برای نام‌گذاری هر یک از این طبقه‌ها از دوستی قدیمی کمک می‌خواهد: بهرام بیضایی! و به این ترتیب آمد یکم که پلاتو است، می‌شود «بازی‌خانه» و آمد دوم که نگارخانه‌ی چهارده است و آمد سوم ‌می‌شود شنف‌دیدارجای، یعنی جایی برای دیدن و شنیدن، برای تعامل، برای معاشرت، گفت و شنید. آمد چهارم هم می‌شود «بام».

وجه تسمیه‌ی این کافه همان چیزی بود که من و خیلی از ماها ممکن بود حدس بزنیم اما حالا چیزی بیش از آن را می‌دانم، این که انتخاب این نام کار چه هنرمند بزرگی بوده و همین موضوع، حتی ادای واژه‌ی «شنف‌دیدارجای» را برایم شیرین‌تر می‌کند.

این همان چیزی است که در مطلب پیشینِ «داستان نام کافه‌ها» به آن اشاره شد. این که آگاهی از دلیل انتخاب نام کافه‌ها (البته اگر واقعاً دلیل خاصی وجود داشته باشد) می‌تواند برای مخاطب آن کافه‌ها جذاب و شیرین باشد. داستانی که کافه‌روها برای هم تعریف می‌کنند و با این کار نام کافه‌ها بیش از پیش بر سر زبان‌ها می‌افتد.


داستان نام کافه‌ها، قسمت اول


شنف‌دیدارجای در زمره‌ی اسم‌هایی قرار می‌گیرد که اصطلاحاً ملغمه یا آمالگام نام دارند یعنی از کنار هم قرار گرفتن واژه‌های مختلف ساخته می‌شوند. برندهای بین‌المللی معروفی را می‌شناسیم که به این ترتیب نام‌گذاری شده‌اند: مایکرو+سافت، فِد+اِکس و نا+بیس+کو.

شابد بتوان کافه «آپ‌آرت‌مان» را نیز به‌نوعی در این گروه جای داد. این نام که ظاهرش و ادایش واژه‌ی آپارتمان را به یاد می‌اورد در واقع ترکیبی است از واژه‌های آپ، آرت و مان. سجاد افشاریان از بنیانگذاران این کافه، در گفت‌وگویی با روزنامه‌ی اعتماد این‌طور گفته:

«ما یک موسسه‌ی فرهنگی هنری هستیم. می‌گویم ما به این دلیل که من و پگاه آهنگرانی این موسسه را پایه‌گذاری کرده‌ایم. ایده‌ی اسم آپ‌آرت‌مان از خود آپارتمانی که در آن فعالیت می‌کنیم می‌آید که تفکیک شده‌اش معنای خانه‌ی هنرهای دیداری می‌دهد.»*

می‌بینیم که این روش نام‌گذاری فرصت خوبی برای ساختن نام‌های خاص را به‌دست می‌دهد. نام‌هایی که با درگیر کردن ذهن شنونده در خاطر او می‌مانند.

یکی دیگر از گروه‌هایی که در میان نام‌های مختلف به چشم‌ می‌خورد، نام‌هایی هستند که مفهوم خاصی را تداعی می‌کنند و در واقع ریشه در آن مفهوم دارند. مثل شیرین‌عسل، کدبانو و غیره. در میان کافه‌ها نیز می‌توان چنین نام‌هایی را پیدا کرد. یکی از این کافه‌ها که کنجکاوی‌ را بر می‌انگیزد «گراف» است.

از ریاضی دبیرستان و کمی بعدتر در دانشگاه، گراف را به‌خاطر دارم. با جستجو در پی معنی شفاف‌تر این واژه، به این تعریف بر می‌خورم:

گراف مدلی ریاضی برای یک مجموعه‌ی گسسته است که اعضای آن به طریقی به هم مرتبط هستند. اعضای این مجموعه می‌توانند انسان باشند و ارتباط آن‌ها با هم دست دادن باشد. اعضا می‌توانند اتم‌های یک مولکول باشند و ارتباط آن‌ها اتصال‌های شیمیایی باشد یا قسمت‌های مختلف زمین، و ارتباط بین آن‌ها پل‌هایی باشد که آن‌ها را به هم مرتبط می‌کند.

https://www.instagram.com/p/2ayznDSnMq/?taken-by=cafegraph

برای اطمینان بیشتر با گراف تماس می‌گیرم. آقای غفاری، بنیان‌گذار کافه، به آیکافی می‌گوید:

«گراف شاخه‌ای از ریاضی است و هر کجا که نیاز باشد مدل‌های بین عناصر، اشیاء یا حتی افراد تحلیل شود، از مدل گراف استفاده می‌شود. کافه هم جایی است که موجب برقراری شکل‌های مختلفی از ارتباط میان انسان‌ها می‌شود. همین موجب شد که ایده‌ی گراف را برای نام‌گذاری کافه‌مان مد نظر قرار بدهیم.»

خب، شاید سابقه و تحصیلات و علاقه‌مندی‌های شخصی آقای غفاری و دوستانش هم بی‌تأثیر نباشد.

کافه روبرتو
کافه روبرتو | عکس: حدید گلاب

چه کسی فکرش را می‌کرد ورود یک شرکت تأمین‌کننده‌ی اتصالات نفت و گاز به ایران، منجر به راه‌اندازی یک کافه‌ی بسیار پرطرفدار در پاسداران تهران شود؟ شرکت «نیکولا گالپرتی» یک پیمانکار بین‌المللی در زمینه‌ی فلنج‌های نفت و گاز است. روبرتو گالپرتی که در سال ۲۰۰۹ رییس وقت این شرکت بود، در همان سال تصمیم به همکاری با ایران می‌گیرد و حالا این شرکت یکی از بزرگ‌ترین تولیدکننده‌های فلنج در ایران است. این‌ها از جستجوی اینترنتی دستگیرم می‌شود. در ادامه‌ی جستجو و در صفحه‌ی اینستاگرام این کافه به این بر می‌خورم که «کافه روبرتو نوعی قدردانی از روبرتو گالپرتی و شهامتش برای کار در ایران است، محلی برای جمع شدن افراد برای به اشتراک گذاشتن شادی‌هایشان، دوستی‌هایشان و احساساتشان». بخش دوم برایم قابل‌درک است اما بخش اول که از «قدردانی» می‌گوید، برایم روشن نیست؛ چه کسی از آقای روبرتو قدردانی کرده؟ خب واضح است، صاحب یا صاحبان کافه! ولی چرا؟ به همین دلیل با کافه روبرتو تماس می‌گیرم اما پاسخ روشنی دریافت نمی‌کنم. آن‌چه واضح است، آقای روبرتو صاحب این کافه نیست ولی یک شخص خاص است که اسمش را گذاشته‌اند روی این کافه. در کنار چنین نام‌هایی، برخی کسب‌وکارها نام مؤسس‌شان را بر خود دارند. مانند زنجیره‌ی «لمیز» که بنیانگذارش آقای آرمین لمیع است و واژه‌ی لمیع با اندکی دستکاری با افزودن «s» مالکیت ایجاد شده و شده لمیز. بعد s به z بدل شده؛ خیلی هم هوشمندانه و جذاب.

گفتیم که روش‌های متنوعی برای نام‌گذاری کافه‌ها وجود دارد اما نباید فراموش کرد که نام، در وهله‌ی نخست باید جذاب و به‌یاد ماندنی باشد. در مطالب بعدی، روش‌ها و دسته‌بندی‌های بیشتری را بررسی می‌کنیم و داستان‌های بیشتری از نام کافه‌ها تعریف خواهیم کرد.

اما، به نظر شما آیا نام یک کافه از دیگر اجزای کافه منفک است یا این که لزوماً باید ارتباطی با حال و هوا، خدمات، قیمت‌ها و دیگر عناصر کافه داشته باشد؟

* روزنامه اعتماد؛ شماره ۳۲۸۳ – ۱۳۹۴/۱۱/۴

دسته‌ها
تبلیغات | برندینگ | قهوه و کافه

داستان نام کافه‌ها، قسمت اول

ارتباطات برای یک برند (یا کسب‌وکار) امری حیاتی است و نام برند، در مقام بخشی جدایی‌ناپذیر از این ارتباطات، نقش پررنگی در موفقیت یا شکست برند بازی می‌کند. کافه نیز به مثابه‌ی یک برند یا یک کسب‌وکار از این قاعده مستثنی نیست. با رشد میل اقشار مختلف مردم به راه‌اندازی کافه، و با توجه به این که نام‌گذاری از نخستین گام‌های راه‌اندازی کافه است، به این رسیدیم که بد نیست در قالب چند مطلب نگاهی به روش‌های مختلف نام‌گذاری و اهمیت داستانِ پشت این نام‌ها بیاندازیم.

آیکافی«دومین چیزی که بعد از قهوه در دنیا عاشقش هستم، بیس‌بال است.» این را دِیل دانچی می‌گوید؛ صاحب کافه‌ی «اسپیلر پارک» در آتلانتا. دیل عاشق قهوه و بیس‌بال است و از طرفی احترام زیادی برای تاریخ آتلانتا قائل است. در واقع همین‌ها باعث شد که این نام را برای کافه‌اش انتخاب کند.

اسپیلر پارک در اصل نام استادیوم اصلی بیس‌بال آتلانتا کراکرز است که اوایل قرن نوزدهم افتتاح شده. دیل نوعی تشابه میان سابقه‌ی این استادیوم و مسیر شخصی خودش در کافه‌داری می‌دید.

وقتی استادیوم پونس دو لئون پارک در سال ۱۹۲۳ در آتش‌سوزی از بین رفت، آر جی اسپیلر کسی بود که این استادیوم را از نو‌ ساخت و آن را به پیشرفته‌ترین استادیوم بیس‌بال آمریکا تبدیل کرد. به این ترتیب بود که استادیوم جدید به اسپیلر پارک معروف شد. دیل دانچی نیز پس از شکست کافه‌ی اول خود، با الهام از اسپیلر پارک، تلاش دوباره‌اش را فرصتی دید برای شروعی دوباره تا کافه‌ای بهتر از قبلی راه‌اندازی کند.

از طرفی دیل شباهتی بین قهوه و بیس‌بال متصور است: هر دوی این‌ها آدم‌ها را دور هم جمع می‌کنند…

[quote float=”left”]این یک حقیقت است که کافه‌روها به داستان کافه‌های مورد علاقه‌شان و قصه‌ی پشت نام این کافه‌ها (اگر که قصه‌ای وجود داشته باشد) علاقه نشان می‌دهند[/quote]

داستان نام کافه اسپیلر پارک، شنیدنی است و شاید کسی که معمولاً به این کافه می‌رود، پس از شنیدن داستان این نام‌گذاری، از قهوه‌اش بیشتر لذت ببرد. این یک حقیقت است. این‌که کافه‌روها به داستان کافه‌های مورد علاقه‌شان و قصه‌ی پشت نام این کافه‌ها (اگر که قصه‌ای وجود داشته باشد) علاقه نشان می‌دهند.

دیل دانچی نام کافه‌اش را بر اساس علاقه‌مندی‌ها و بینش شخصی‌اش انتخاب کرده؛ صاحبان کافه‌ی «دکان رنگ‌فروشی سابق» در دنیای نام‌گذاری، مسیر «نام‌گذاری بر اساس مکان» را پیش گرفته‌ و این مکان بوده که نام کسب‌وکار را تعریف کرده است. آثار یک دکان رنگ‌فروشی را می‌توان در دکوراسیون فعلی این کافه به وضوح مشاهده کرد.

چند ماه پیش بود که مقاله‌ای با عنوان «من و نامگذاری و دکان رنگ‌‌فروشی سابق» در آیکافی منتشر شد؛ یادداشت کوتاهی بود در زمینه‌ی نام‌گذاری برند و بهانه‌اش، رویارویی‌ام بود با کافه‌ای به این نام. نام این کافه، هر داستان و سابقه و دلیلی پشتش باشد، نامی است بسیار به‌‌یاد‌ماندنی که جسورانه انتخاب شده و باعث شده این کافه، با این سابقه‌ی اندکش در میان خیل عظیم کافه‌های ریز و درشت و قدیمی و نوظهور تهران، به‌خوبی به چشم بیاید و بی‌درنگ و با نخستین مواجهه، در خاطر شنونده باقی بماند.


«دکان رنگ‌فروشی سابق»


این کافه که جایی در خیابان جمالزاده‌ی جنوبی تهران قرار داشت، چندی پیش اعلام کرده که قصد نقل‌مکان به جای دیگری دارد. جایی که دیگر شاید به واقع دکان رنگ‌فروشی سابق نباشد، یعنی پیش از این اصلا رنگ‌فروشی نبوده باشد؛ کتاب‌فروشی شاید، یا خرازی یا …

بسیاری از ما با چنین نام‌هایی برخورد کرده‌ایم: پیتزا پارک، رستوران آبشار و غیره. اما اگر نام کسب‌وکار بر اساس مکان انتخاب شود، آیا با نقل‌مکان این وجه تسمیه بر هم نمی‌خورد؟ این‌ها دیگر ملاحظات نام‌گذاری و برندسازی است. که البته، دست بر قضا، قصد داریم در قالب سلسله مطالبی در این باره صحبت کنیم. درباره‌ی نام کافه‌ها.

[quote]نام کافه، مثل نام هر برند یا کسب‌وکار دیگری می‌تواند بازتابی از داستان و سابقه یا شخصیت و حال و هوای آن کافه باشد و به نظر مخاطب جذاب بیاید، یا نباشد و مخاطب را غافلگیر کند.[/quote]

نیز ببینید ~ نام کافه‌ات را چه می‌خواهی بگذاری؟

با نگاهی به فهرست کافه‌های موجود در همین آیکافی خودمان با انواع مختلفی از نام‌ها مواجه می‌شویم: نام‌های اصیل ایرانی مثل مشیر، در برابر نام‌هایی کاملا ایتالیایی مثل کاوالی و روبرتو. کافه‌های با نام‌های ابداعی مثل شنف‌دیدارجای، در برابر کافه‌هایی با نام‌هایی کاملا ساده و در دسترس، مثل کافه پاتوق. نام‌هایی بر اساس تِم و موضوع کافه، مانند کافه کتاب و کافه تئاتر و کافه تبلیغات یا نام‌هایی که حول محور قهوه می‌چرخند مانند کافه ئین.

گروه‌بندی‌های مختلف و متعددی در میان این نام‌ها به چشم می‌خورد و هر یک از این گروه‌ها را می‌توان در یکی از مسیرهای اصلی نام‌گذاری استراتژیک برندها و کسب‌وکارها تعریف کرد. در این سری از مطالب به این گروه‌بندی‌ها می‌پردازیم و برای هر یک به تشریح نمونه‌هایی می‌پردازیم و جذاب‌تر از آن، داستان کافه‌ها را با یکدیگر مرور می‌کنیم. داستان نام‌های عجیبی که قطعاً برای بسیاری از ما سؤال‌برانگیز و گاهی جذاب هستند.

راستی، عجیب‌ترین نام کافه‌ای که اخیراً با آن مواجه شده‌اید چه بوده؟