قهوه به روایت چمدانک
فرشته ثابتیان نویسندهی وبلاگ چمدانک تجربیات قهوهنوشی خود در طی سفرهایش را در این قهوهنوشت برای آیکافی فرستاده است.
داستان قهوه خوردن من مراحل زیادی داره. ایران که بودم عصرهای جمعه شیر نسکافه درست میکردم و این مراسم روز تعطیلم بود. در امریکا مدتی با کافئین مشکل پیدا کردم و هر بار قهوه میخوردم خصوصا اگر با کاکائو مخلوط شده بود (موکا) به شدت دچار اضطراب و تپش قلب میشدم. مشکلترین قسمت تَرک قهوه وجود یک نمایندهی استکبار، استارباکس، پایین خونهمون بود که هر بار از خونه بیرون میاومدم بوی قهوهش منو از خود بیخود میکرد. اما مقاومتم باعث شد که کمکم به بوی قهوهی استارباکس هم مقاومت نشون بدم و بهتدریج بوی قهوه برام به یه چیز عادی تبدیل بشه.
تو یکی از سفرهام با قهوه آشتی کردم. یک کاپوچینوی بسیار خوشعطر و خوشطعم که در آنیگوای گواتمالا بهش مهمون شدم. فنجون به اندازهی یک کاسهی سوپخوری بود و من با خودم فکر میکردم چطور اینهمه قهوه رو وارد بدنم کنم، اما این کاپوچینو اونقدر دلچسب بود که تمومش کردم و چون در بدنم متوجه تغییری نشدم نتیجه گرفتم که واقعا با قهوه مشکلی ندارم، اگر زیاده روی نکنم.
خالهم یک جور قهوه درست کردن به من یاد داد که بعد از اسپرسو به قهوهی مورد علاقهم تبدیل شد. یک قاشق پودر قهوهی معمولی رو توی لیوان میریخت و با اضافه کردن یه قاشق چایخوری آب جوش (یا کمی بیشتر) شروع به هم زدن میکرد. اونقدر هم میزد که روی سطح قهوه رو یک کف قهوهای روشن میگرفت. بعد به این٬ آبجوش و شیر اضافه میکرد. میگفت با اینکار قهوه باز میشه و طعم اصلیش رو میشه فهمید. واقعا راست میگفت و همون قهوهی معمولی بسیار خوشطعمتر از قبل میشد. من معمولا نصف لیوان آبجوش و نصف لیوان شیر داغ به این قهوه اضافه میکنم و معمولا قهوه رو تلخ میخورم. شما هم امتحان کنید.
در سانتیاگوی شیلی یه سری کافه هستن که خیلی با کافههای معمولی فرق دارن. از این جهت که وارد این کافههای بزرگ میشین و هیچ صندلیای وجود نداره. اما سکوی پذیرایی از مشتریها شبیه به سکوی باره و البته همهی باریستاها خانم هستن. بسته به شرکت زنجیرهای کافه، مدل و رنگ لباس پوشیدن خانمهای باریستا متفاوته ولی وجه مشترک همگی داشتن دامنهای مینی و کفشهای پاشنه بلنده طوری که مشتریها بتونن پاهای خانمها رو دید بزنن و در واقع به این کافهها میگن Cafe con las Piernas که یعنی قهوه به همراه پا (در معنی ساق بلوری حتا) و آقایون بسیار شیکپوش سانتیاگویی (همگی با لباس رسمی و کت و شلوار و کراوات) در بین ساعت اداریشون به این کافهها میان و قهوهای مینوشن. از صاحب یکی از این کافهها که متعلق به کافه هائیتی بود پرسیدم که چرا کافههاشون صندلی نداره؛ گفت مگه توی امریکا همچین چیزی ندارین؟ اسم این کافهها کافه اکسپرسه (اسمی که در امریکای لاتین به اسپرسو دادهن) و معنیش اینه که مردم بیان و یه قهوهی سریع بخورن و برن دنبال کارشون.
باید بگم که پیدا کردن کافهای که صندلی داشته باشه، در اون روز که من به شدت احتیاج به نشستن و نوشیدن قهوه داشتم کار خیلی سختی بود و بالاخره تو یه کوچهی فرعی موفق به پیدا کردن چنین مکانی شدم که سه تا میز عسلی کوچیک و شیش تا صندلی داشت. خانم پیشخدمت البته به همون شکل لباس پوشیده بود: پیراهن سفید، دامن خیلی کوتاه قرمز رنگ و کفش پاشنه دهسانتی قرمز و وقتی راه میرفت چشمهای من به کفشهاش بود که کی پاش پیچ بخوره.
این رو هم تعریف کنم که در هر کشور امریکای لاتین تعریف کافه لاته و کاپوچینو متفاوته. در آرژانتین کاپوچینو با کلی خامه و شکلات و دارچین میاد و کافه لاته معمولا از سه یا چهار طبقه شیر و خامه و قهوه تشکیل شده که در لیوانهای شیشهای سرو میشه تا مهارت باریستا در مخلوط نشدن طبقات رو نشون بده. معمولیترین نوشیدنی در آرژانتین قهوه با شیره (Cafe con leche) که معمولا کیفیت خوبی داره و دلچسبه. (راهنمای تصویری نوشیدنیهای مبتنی بر اسپرسو)
در شیلی به ماکیاتو میگن کافه کُرتادو (Cafe cortado) که در فنجون کوچیک اندازهی فنجون اسپرسو یا قهوه ترک سرو میشه. یک شات اسپرسو با مقدار خیلی کمی فوم که خیلی تلخ و البته دلچسبه.
بعضی کشورهای امریکای لاتین با اینکه خودشون صادرکنندهی قهوه هستند، اما به قهوهی درجه یک خودشون دسترسی ندارند. مثلا در اکوادور و حتا بعضی مناطق کلمبیا پیدا کردن یه قهوهی با کیفیت میتونه خیلی مشکل باشه. البته مردم محلی به طعم بد قهوههای ارزونقیمت عادت کردهن و تصوری از قهوهی خوب ندارن.
در ونزوئلا، اکوادور و بعضی مناطق کلمبیا یه جور نوشیدنی دیگه سرو میشه که از باقلای خشک درست میشه و بهش قهوهی باقالی %۲
و اکنون یکی از نوادگان مارکوپولو در ایران
بسی لذت بردم!