قهوه‌نوشت

با مشتری‌هایی که سلام‌شان را قورت می‌دهند چه می‌توان کرد

مینو مسعودی از نویسندگان آیکافی در آلمان چند روزی در هفته به‌صورت داوطلبانه در کافه‌ای کار می‌کند و قهوه دست مشتریان می‌دهد. او در مجموعه یادداشت‌هایی زیر عنوان یادداشت‌های یک قهوه‌چی از تجربیات و دریافت‌های شخصی خود از کار در کافه می‌نویسد.

[hr]

آیکافی – به عنوان یک کافه‌چی اکیدا توصیه می‌کنم اگر دوست دارید قهوه‌ای که به دست‌تان می‌دهند، کیفیت‌ خوبی داشته باشد، موقع سفارش دادن پشت پیشخوان، سعی کنید مشتری مودبی باشید و حداقل‌های آداب معاشرت را از یاد نبرید.

در کافه‌های زنجیره‌ای مثل استارباکس و شرکا که صف طویل مشتریان گاه تا دم در کشیده می‌شود و هم مشتری و هم کافه‌چی دل‌شان می‌خواهد زودتر از دست هم خلاص شوند، شاید سلام دادن چندان اهمیت زیادی نداشته باشد و به چشم نیاید. اما در عوض در کافه‌های کوچک‌ و دنج، شرایط و قانون دیگری حکم‌فرماست. این‌جا شما وقتی پای‌تان را درون کافه می‌گذارید، حتا اگر کافه‌چی سرش را زیر انداخته باشد و مشغول آماده کردن سفارش مشتری دیگر باشد، مطمئن باشید که نگاه تیزش شما را رصد می‌کند؛ چون این بخش مهمی از کارش است.

وقتی برای گرفتن سفارش به طرف شما می‌آید، بهتر است لبخند مودبانه‌ای را روی لب آماده بنشانید و آن را چاشنی لحنی محترمانه‌ای کنید که برای گفتن سفارش‌تان به کار می‌بندید. همان‌طور که مستمع خوب صاحب‌ْسخن را بر سر ذوق می‌آورد، مشتری مودب و خوش‌رفتار هم کافه‌چی را.

روز سه‌شنبه وقتی دختر پشت پیش‌خوان ظاهر شد، انتظارش را داشتم که این بار هم مثل همیشه، بدون سلام و علیک در برابر من خندانی که می‌پرسیدم، چه نوشیدنی برای‌تان آماده کنم، با همان قیافه از خود راضی و نگاه یخ‌زده، انگار که به پیش‌خدمت خانه سفارش می‌دهد، بگوید: شیر قهوه! بدون چسباندن حتا یک “لطفا” به کل قضیه.

اوایل فکر می‌کردم شاید هنوز آن‌قدری به زبان تسلط پیدا نکرده که سفارش‌هایش را تلگرافی می‌گوید اما بعد متوجه شدم که اهل کشوری آفریقایی است‌، با مردی آلمانی ازدواج کرده و خودش هم مواقع استراحت که با شاگردان دیگر سر یک میز جمع می‌شوند، به نظر نمی‌آید که آدم ساکت و کمرویی باشد. این بار اما می‌خواستم کاری را که شاید زودتر بایستی انجام می‌دادم، انجام دهم.

در کمال خونسردی در حالی که پشتم به پیش‌خوان بود، یکی از لیوان‌های مخصوص شیرقهوه را برداشتم. اگر کسی در آن لحظه من را نگاه می‌کردم، متوجه لبخند آرام و انتقام‌جویانه‌ای می‌شد که با آرامش روی صورتم نقش بسته بود. با سخاوت تمام شیر را توی لیوان خالی کردم‌، می‌دانستم که با این حجم شیر، مزه‌ی قهوه کمی آبکی خواهد بود، اما نه آن‌قدر ملموس برای یک مشتری عادی. اما یک قهوه‌خور حرفه‌ای قطعا خوب می‌فهمید که قهوه‌اش را به اصطلاح به آب بسته‌اند.

قیمت شیرقهوه در کافه‌ی ما یک یوروست. دختر با همان حالت بی‌اعتنا و از خودراضی یک اسکناس پنج یورویی پیش رویم گذاشت. حالا بخش دوم عملیات انتقام فرا رسیده بود. می‌توانستم دو سکه دو یورویی را به عنوان مابقی پول پس بدهم، اما طبیعتا قصد نداشتم این کار را بکنم. دو سکه یک یورویی، دو سکه پنجاه سنتی، سه سکه ۲۰ سنتی، دو سکه ۱۰ سنتی و چهار سکه ۵ سنتی را به عنوان بقیه‌ی پول همراه با یک لبخند موذیانه اما در عین حال شیرین روی پیش‌خوان گذاشتم. می‌توانستم مطمئن باشم که به سهم خودم برای امروز حجم و و وزن کیف پولش را با سکه‌های اهدایی‌ام اندکی جابه‌جا کرده‌ام.

مشتری بعدی پسر جوانی بود که برای اولین بار در کافه می‌دیدمش. از ظاهرش می‌شد حدس زد که باید اهل یکی از کشورهای عربی باشد. او سلام هم پیشکش، حتا موقع دادن سفارش هم به جای نگاه کردن به چشمانم، نگاهش را به پیش‌خوان دوخته بود تا انگار مبادا با نامحرم چشم در چشم شود. احساس می‌کردم از این‌که زنی پشت پیشخوان ایستاده و او مجبور به هم کلامی با اوست، به‌وضوح احساس ناراحتی می‌کند.

در جواب پرسش‌ من هم همان‌طور که نگاهش را این طرف و آن طرف می‌گرداند، تنها سر تکان می‌داد و صداهایی نامفهوم از خودش در می‌آورد. به شدت من را به یاد نمونه‌های وطنی می‌‌انداخت. از توماس، معلم کلاس، که کمی آن‌طرف‌تر ایستاده بود، پرسیدم: «ببینم این پسری که الان این‌جا بود، اهل یک کشور عربی‌ست، درسته؟» توماس سرش را به نشان تایید تکان داد و گفت: «از یمن می‌آید. سر کلاس‌ هم هر جا که دختر‌ها نشسته باشند، صندلی‌اش را دورترین فاصله ممکن می‌گذارد و می‌نشیند.»

با خودم گفتم اگر مشتری بعدی هم بی‌ادب از آب دربیاید، به توماس و آنیتا، معلم‌‌های هر دو کلاس خواهم گفت که بهتر است قسمتی از درس هر هفته را به چگونه سفارش دادن اختصاص بدهند. این‌که جماعت یاد بگیرند سلام کنند، به جملات‌شان یک لطفا اضافه کنند و نه این‌که مثل یکی که دیگر حد را گذرانده بود، بیایند و انگشت‌شان را به علامت پیروزی بالا بگیرند و از این کار منظورشان یعنی دو فنجان قهوه باشد.

خب معلوم است که سزای این نوع رفتارها‌ هم، قهوه‌های آبکی، شیر زیادی یا خالی کردن سکه‌های خرد صندوق در کیف پول مشتریان است. البته همه با لبخندی بی‌نهایت شیرین!

ببینم آیا مودب بودن در این حد تا این اندازه کار سختی است؟

[hr]

یادداشت‌های یک قهوه‌چی به‌قلم مینو مسعودی را این‌جا بخوانید.

نوشته های مشابه

‫۱۴ دیدگاه ها

  1. کار خیلی خوبی کردید. من هم قبلاً یه شاپ کوچیک داشتم که همبرگر + هات داگ + قهوه سرو میکردیم. این حداقل انتظاریه که میتونیم از یه مشتری داشته باشیم.

    1. عزیزم شما نباید هیچ توقعی از مشتری داشته باشی. همین که وارد مغازت میشه و ازت خرید میکنه باید ازش سپاسگزار باشی.

      1. با قهوه‌های آبکی و شیر زیادی مشتری خودش را پرانده است و حرف پشت سرش را خریده. بهتره ما با رفتار خوب خود فرهنگمان را به رخ بکشیم و عقده گشایی نکنیم.

  2. منو بگو هی منتظر بودم یکجا می خوای تو قهوه اش تف کنی!!!من چقدر بد ذاتم

  3. سلام
    ( لبخند و ارتباط چشمی با نویسنده محترم! )

    عزیز دل اینجا کمی مدل فروشنده ها و …. فرق داره، اکثراً اگر سلام کنی و محترمانه سفارش بدی فکر می کنن شما اوسکلی!!!

    به هر حال اما باید همچنان مودب بود و …

    1. aslan hamchin chizi nist vaghean ye salam kardan be joz adae ehteramo ertebat bar gharar kardan enerji dadan be on kasi ke poshte bare chize dgei nadare motmaen bashid barkhorde khob rabeteye mostaghim dare be servis dehi

  4. دوست عزیز

    شما هنگام درست کردن قهوه یا هر نوشیدنی یا خوراکی دیگری ، روح و احساس خود را ولو نا خواسته به غذا وارد می کنید
    اگر کار یا مشتریان خود را دوست ندارید ، فقط زجر خواهید کشید
    حق در همه جای جهان با مشتری است ،
    فرهنگ فيودال ایرانی ، همیشه دنبال احترام یا سلام اول مشتری است
    مغازه دار خود را محق و مشتری را رعیت خود می پندارد
    در صورتی که وظیفه یک فروشنده خوب است که به مشتری سلام اول را بدهد
    حتی در ایران نیز فروشنده با خلق و خوی بهتر مشتریان بسیار بیشتری دارد

    1. حق با شماست. این فروشنده است که به مشتری نیاز دارد و گرنه چه بسیار است رقیب!

  5. اما می دانید من به شخصه با کافه دار بی ادب چه می کنم؟ بار دوم نمی روم و زیر آبش را هم می زنم

  6. اما می دانید من به شخصه با کافه دار بی ادب چه می کنم؟ بار دوم نمی روم و زیر آبش را هم می زنم.

  7. من یه توصیه ای دارم برا مینو خانوم: شما داوطلبانه نرو اون کافه! بد جور مشتری پرونی می کنی عزیز

  8. اول سلام
    حالا که صحبت از لبخند زدن و سفارش دادن شد میشه یه سوال بپرسم؟
    تو کافه های ایران باید مشتری بشینه سر میز قهوه چی میاد سفارش میگیره؟ یا باید خود مشتری بره سفارش بده؟
    آیا منو میدن بهت سر میز یا نه همینجوری باید بری پیش باریستا بگی فلان چیز میخوام؟
    ممنون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا