هیچچیز جای قهوه را نمیگیرد
زیر کتری را برای قهوه روشن کردهام. قهوهی فوری است. قهوهی فوری میخورم چون برایم مهم نیست که چه مزهای میدهد٬ تنها چیزی که میخواهم تکانهاش است و نمیخواهم منتظر دم کشیدن و چکه کردنش بمانم. قهوه با دستگاه نمیخواهم چون شاید خراب شود. نمیخواهم صدای بیامان و بلند آسیاب شدن ِ دانههای قهوه را بشنوم یا ببینم دستگاه گیر کرده یا هر کار دیگری که قهوهسازها میکنند. همچنین٬ نمیخواهم یکهو ببینم برشتوک تمام شده. بدترین چیز تمامشدن قهوه یا شیر است. برای برشتوک میتوانم جانشینی پیدا کنم (تُست) اما برای آنها نه. هیچچیز جای قهوه را نمیگیرد و نمیتوانم قهوهی بیشیر بخورم. حواسم هست که هیچوقت تمام نشوند.
ﺭﮐﺴﺎﻧﺎ ﺭﺍﺑﻴﻨﺴﻮﻥ / ﺗﺮﺟﻤﻪﯼ ﺍﻟﻬﺎﻡ ﺷﻮﺷﺘﺮﯼﺯﺍﺩﻩ
ﻫﻤﺸﻬﺮﯼ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ / ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﺩﻭﻡ
قبول دارم قهوه جایگزینی ندارد… اتفاقا من هم قهوه ام رو با کمی شیر میخورم اممما … به هیچ وجه قهوه فوری رو جزو قهوه به حساب نمیارم. نصف لذت قهوه بویی هست که موقع آسیاب کردنش توی خونه میپیچه و اینکه بعد از آسیاب دونه ها یه نفس عمیق توی دونه های آسیاب شده بکشی. خود دم کردن قهوه یه دنیاییه