سفر با بوی قهوه
پای سفر که میآید وسط، هر کسی یک چیزی دارد که مدام حواسش هست یادش نرود برش دارد. یکی موسیقیهای محبوبش، یکی کتاب بالینی، یکی بالش. بعضیها هم که اصلا یک لیست دارند. اسباب جدانشدنی هر سفر که بدون هرکدام از آنها انگار پای سفر آدم لنگ میشود.
از نسکافه و قهوهفوریهای سهتایکی که بگذریم، یکی از چیزهایی که میشود به این لیست اضافهاش کرد و بوی قهوه را سر داد لابهلای دقایق کشدار روزهای مسافرت، همین قهوهسازهای سفری و بیدردسراست که نه جای زیادی میگیرند نه آنچنان زحمتی روی دوش مسافر میگذارند. به جایش قهوهی واقعی سرو میکنند توی عصرهای سرخوش سفر و با قدرت میروند سراغ منگی صبحهای سنگینبیدار شدن.
مثل وقتی که ماشینی میخری و از فردایش مدام عیناش را زیر پای دیگرانِ توی خیابان میبینی، چشمم افتاده به مسافرانی که توی لیستشان کنار موسیقی و کتاب و سرخوشی و تنبلی، قهوهسازشان را هم گذاشتهاند. بگذریم که دیوانگیهای آدم میتواند تا آنجا برود که کوچههای شهر میزبان را پیاده گز کند تا جیرهی روزانهی قهوهاش را در کافهای محلی بنوشد و شهر را با قهوههایش کشف کند. بگذریم…
قهوه خودش همسفره…همدمه…
سفر بدون قهوه برام بي معناست و با كافيين قهوه است كه جوني دوباره توي سفر ميگيرم و ميتونم با انرژي بيشتري در سفر پيش برم …. چه سفرهاي طبيعت گردي چه سفرهاي كوله بدوشي و چه سفرهاي لوكس در هتل هاي گران قيمت …. قهوه جاني اضافه به من ميدهد و سن و سال را از يادم ميبرد ….