بلک باکس فقط یک کافه نیست
چگونه طنین صدای خود را بین کافههای شبیه به هم پیدا کنیم؟
کافهها و قهوهخانهها از دیرباز محل تجمع، گفتگو و تعامل بین طبقههای اجتماعی بودهاند: امکانی که مثلا در رستورانها فراهم نیست. با این وجود این مساله گاه در طراحی و عملکرد کافهها مورد غفلت واقع میشود. اما کافه بلک باکس جزو استثناها است. بچههای این پاتوق فرهنگی و هنری، خانهای بنا کردهاند برای آنهایی که اهل قهوهی خوب و معاشرت هستند.
آیکافی – آدمها بنا به دلایل مختلفی کافه میروند؛ یا بهتر بگویم که بنا به دلایل مختلفی کافهای را انتخاب میکنند و اگر یک بار گذرشان به آنجا افتاد، دوباره بدان باز میگردند. دو عامل اصلی که خیلیها را جذب کافهای میکنند قهوه است و موسیقی! قرار شده است سری به بلک باکس بزنیم تا درباره کافه و کافهداری گپی بزنیم و از همه مهمتر ببینم اوضاع قهوه و موسیقی در آنجا چگونه است؟
آدرس کافه را که میبینم، برایم آشنا به نظر میرسد. کوچه مهاجر در خیابان ایرانشهر، طی سالهای اخیر به دلایل مختلفی مرا به سوی خود کشیده است. به بلک باکس که میرسم میبینم خود ساختمان این مجموعه هم برایم آشنا است؛ اما وارد مجموعه که میشوم نمیتوانم آن تصویر آشنا را بازشناسم. انگار که شکل و شمایل مجموعه، طراحی داخلی و دکور هم برایم تداعیکننده کافه دیگری است که مطمئنم اینجا نبوده. حس میکنم بلک باکس تلفیقی است از دو مکانی که پیشتر میشناختهام؛ چیزی شبیه به رویایی که در آن، آدمها و اشیا و حتی روایتها با هم تلفیق شدهاند.
کافه مجموعه بلک باکس هم میتوانست یکی از بسیار کافههای مشابه مرکز شهر باشد، اما اینگونه نیست. اولین چیزی که توجهام را جلب میکند، استفاده از فلز و رنگ مشکی در دکور کافه است که محیط آن را منحصر به فرد کرده. کافه علاوه بر فضای داخلی دو بخشی آن، تراس و حیاط هم دارد. تراس و حیاط کافه علاوه بر ایجاد فضایی دلپذیر، در این روزها و در میانه بحران حاصل از شیوع ویروس کرونا، مایه دلگرمی نیز هستند.
محمد محمدپور، مدیر و موسس بلک باکس را میبینم که پشت میزی بر روی تراس کافه نشسته است. بعد از سلام و احواپرسی پی میبرم که عاشق سینهچاک سینما است و کمی درباره سینما با هم گپ میزنیم تا برسیم سر اصل مطلب که در این روز به خصوص، کافه است. از او درباره آشنا بودن این مکان و سابقه ساختمان که میپرسم، متوجه میشوم پیش از این به گالری دلگشا تعلق داشته است. به علت تغییراتی که صورت گرفته، بعید است که تصویر گالری دلگشا را در مجموعه بلک باکس پیدا کنید. اما همچنان چیزی در رابطه با دکور کافه و اتمسفرش آشنا به نظر میرسد که هنوز مرجعش را پیدا نکردهام. نیمی از دژاوو رمزگشایی شده است و هنوز نیمی دیگرش مانده.
مجموعه بلکباکس شامل یک کافه به اسم بلک کیوسک در طبقه اول، یک کتابفروشی به نام بلک بوک در طبقه دوم و یک سینماتک و تاریکخانه با عنوانهای بلک اسکرین و بلک روم در طبقه سوم است و در آبان ۹۸ شروع به کار کرده. محمدپور میگوید که ایده این مجموعه از دل کافه قبلی او یعنی کافه کیوسک بیرون آمده است. کافهای که شاید چهرهی خیابان کریمخان و کافههای آن حوالی را برای همیشه تغییر داد و خیابان انقلاب و چهار راه ولیعصر را با تمام کافههاشان به چالش کشید. حالا بالاخره دژاووی دوم هم رمزگشایی میشود و متوجه میشوم که چرا انگار این کافه را قبلا جایی دیده بودم. اشتباه نکنید، بلک کیوسک دکوری عینا شبیه به کیوسک ندارد؛ اما ردپاهای کیوسک و همان نوع نگاه را میتوان در اینجا نیز پیدا کرد؛ از جمله، آن کیوسک قرمزرنگ معروف کافه کیوسک که حالا در بلک باکس لباسی مشکی به تن کرده است.
بازسازی بنا در مرداد ۹۸ آغاز شده و تاسیس کافه در آبان همان سال محقق شده است. از لحاظ برهه زمانی بسیار بدشناس بودهاند و سیر اتفاقات ناخوشیاند و در نهایت هم کرونا بر کار آنها بسیار تاثیر گذاشته است. کافه چندان شلوغ نیست، اگرچه از بابت فاصلهگذاری اجتماعی تمام توصیهها را رعایت کردهاند. نوسانات قیمت ارز در ترکیب با شیوع ویروس کرونا تاثیر خود را بر تمام اصناف گذاشته و کافهها هم از این آسیب در امان نماندهاند. محمدپور میگوید اگرچه مثلا قیمت پاستا آلفردو نسبت به سه سال قبل دو برابر شده، اما حاشیه سودش کاهش یافته و همچنین میزان تقاضایش کمتر شده است.
مدیر بلک باکس از ایده تاسیس این مجموعه میگوید و اینکه به دنبال پول در آوردن نبوده و هدفش تاسیس پاتوقی فرهنگی و هنری بوده است. او در دانشگاه ادبیات نمایشی خوانده و این روزها در تدارک ساخت اولین فیلم کوتاهش است. در کافه کیوسک کریمخان هم مانند همین مجموعه، اولین چیزی که احتمالا توجه هر بینندهای را جلب میکرد، دکور متفاوت و منحصر بهفرد آنجا بود؛ مسالهای که در بلک کیوسک هم مورد توجه قرار گرفته است. با اینکه یک علاقهمند جدی سینما مدیریت مجموعه را برعهده دارد، اسامی عجیب و غریبی مانند «شربت بهارنارنج تارکوفسکی» در منو به چشم نمیخورد. رویکردی که در بعضی از کافهها اتخاذ میشود و بیشتر به یکجور تلاش کاذب و صد البته بینتیجه در القای فضای فرهنگی و هنری میماند. از او درباره این اسامی به اصطلاح خلاقانه میپرسم و میخندد و میگوید که به چنین کارهایی اعتقاد ندارد.
محمدپور اعتقاد دارد که نه کیوسک و نه بلک باکس یا در واقع بلک کیوسک، هیچکدام کافه نیستند؛ چون کافه نباید چیزهایی نظیر پاستا، یا چیپس پنیر، کبابتابهای و … سرو کند و شاید باید از بلک کیوسک و دیگر کافهها با منویی این چنینی، به عنوان بیسترو یاد کرد. به زعم او بیشتر مکانهایی که در ایران نام کافه را یدک میکشند، کافه نیستند و تنها به چند مکان مشخص میتوان نام کافه را اطلاق کرد.
به توصیه مدیر مجموعه، پاستا آلفردو سفارش میدهم و از کیفیتش شگفتزده میشوم. برای منی که طرفدار سس آلفردوی غلیظ و سرشار از خامه هستم، آلفردوی بلک کیوسک، ایدهآل است. کمی درباره قهوهای که برای کافه میخرند گپ میزنیم تا کیک زردآلو و قهوه لاته را آماده کنند. بلک باکس از تاکسی قهوه، قهوه ست میخرد و با توجه به اوضاع کنونی و وضعیت واردات، این برایشان بهترین گزینه است. درباره دستگاه سنرمو میپرسم و اینکه چرا سراغ این برند رفتهاند؟ پاسخ میدهد که در این محدوده قیمت و با توجه به نیاز کافه دستگاهی بهتر سراغ نداشتهاند و تا اینجای کار که از انتخابشان پشیمان نیستند. من اما فکر میکنم که ظاهر دستگاه هم با دکور کافه همسان است و شاید این مساله هم بی تاثیر نبوده است.
کیک زدآلو و قهوهام را میآورند و کیک واقعا غافلگیرم میکند. کاملا طعم کیکی خانگی را دارد؛ البته کیکی که در خانه یک قناد درست شده باشد! طعم قهوه هم رضایتبخش است و اینها همه در کنار هم و در غروب پاییزی بر روی تراس بلک کیوسک با حضور افتخاری صدای کلاغهایی که گاه و بیگاه به گوش میرسد، عصری خاطرهانگیز رقم میزند و به خودم میگویم: اینجا کافهای است که حتما باز به آن بر میگردم.