کافه: هوای تغییر در سبک زندگی شهری
چندی پیش یادداشتی به قلم بهادر امینی، پژوهشگر خوراک و نوشیدنی با عنوان «نقدی بر انتظارات از کافهنشینها از نگاه یک کافهنشین» در آیکافی منتشر شد که نویسنده در آن کوشیده بود تا به دیدگاهی که کافه را محلی انگیزانندهی نواندیشی و هنر و کارکرد اصلی کافه را جایی برای بحث و تبادلنظر و گفتوگوهای نقادانه و هنری میداند، اشکالاتی وارد کند. یادداشت پیش رو را دکتر نفیسه آزاد دانشآموختهی جامعهشناسی از دانشگاه تهران در اختیار آیکافی قرار داده که رویکرد پیشین را به چالش میکشد.
نفیسه آزاد | پژوهشگر اجتماعی
صبح روز تعطیل قرار گذاشتیم همدیگر را بعد از مدتها به صَرفِ صبحانه ببینیم و در مورد پروژهی مشترکی گفتوگو کنیم. زمانیکه برای رزرو میز تماس گرفتم، متوجه شدم فقط یک میز کافه خالی است و میشود رزرو کرد. صبح موردنظر کافه شلوغ و درهم بود. از میزهای دونفره تا جمعهای شلوغتر؛ جشنِ تولد، مهمانی آخرِ سالِ مدرسه، جمع خانوادگی و ما. تنوع افرادی که دور میزهای مختلف نشسته بودند نشاندهندهی اتفاقی است که در این مقاله میخواهم به آن بپردازم: «تغییر در سبک زندگی شهری».
اولین نکتهای که در یادداشت «نقدی بر انتظارات از کافهنشینها از نگاه یک کافهنشین» توجهم را جلب کرد نقد یکجانبهی نظر گروهی بود که گرچه من، متأسفانه یا خوشبختانه، دربارهی آن چیزهایی شنیدهام اما نقد تحلیلی مستدلی بر آن اساس نخواندهام. بنابراین یادداشتم را بر چهار محور استوار میکنم تا برداشتم را از آنچه امروز در تهران «کافه» مینامیم، بنویسم.
۱. خاطرهی جمعی انکارناپذیر است اما همهچیز نیست
در هر دورهای، رویداد تاریخی یا سرگذشت جمعی یک فضای مسلط دارد. خاطرهی جمعی ما از دوران مختلف عموماً شکلی از فضا را نیز به خاطر میآورد. ما این فضاها را به یاد میآوریم چون بخشی از تاریخ و در نتیجه بخشی از هویتِ ما هستند یا میشوند. برای همین است که کافه نادری برای بخشی از جامعه، که داستانِ مشتریان کافه نادری را بدانند، خاطرهای جمعی است. همانطور که کافه شوکا برای نسلی دیگر و زمانی دیگر خاطرهای جمعی است. آنها میتوانند جزییاتِ بسیاری را به صورت جمعی به خاطر بیاورند که باعث میشود با هم احساس نزدیکی کنند. همینطور است حالوروز بسیاری از کافهروهای امروز با کافه نادری. آنها کافه نادریِ آن زمان را ندیدهاند اما از خلال روایتهای تاریخی با آن احساس نزدیکی میکنند، تکرارِ آن روایت برای جمعی که چنین دریافتی دارد بخشی از خاطرهی جمعی و در نتیجه هویت جمعی است. این خاطرهی جمعی نه متعلق به همهی کسانی است که امروز مشتریان کافهها هستند و نه حذفکردنی از خاطره و خواستِ کسانی است که به آن علاقهمندند یا بهنوعی خود را در آن شریک میدانند.
۲. کافهها، پاسخی به تحول سبک زندگی در تهران
وقتی در هجدهسالگی برای اولین بار کافهرو شدم، کافهها فضایی خاص و محدود داشتند. هم به لحاظ گروه سنی و نوع مراودات اجتماعی که در آنها شکل میگرفت، هم به لحاظ چیدمان و خوراکیها. چیزی که امروز با آن روبهروییم نتیجهی مسیری از تحول در سبک زندگی شهرنشینان است. کار کردن برای مدت طولانی، جشن تولد، جلساتِ کاری و مناسبتهای دیگری امروز شکل گرفتهاند که مَحمِلِ فضایی آنها کافهها هستند. مسلم است کافهها نیز خود را متناسب با تقاضا تغییر دادهاند و گاهی محرک تقاضا بودهاند.
کافهها بهعنوان فضایی میانجی میان حوزهی خصوصی و عمومی، نقش مهمی در زندگی شهری گروه نسبتاً بزرگی از شهرنشینان، و البته نه همه آنها، برعهده گرفتهاند. اگر روزی کافهها تنها محل گردهمایی جوانان بودند و شکل خاصی از مراوده در آن شکل میگرفت، امروز زنان و مردانِ مُسنتر هم از فضای کافهها استفاده میکنند. اگر روزگاری دورتر، فضایی کاملاً مردانه بودند، امروز زنان بخش چشمگیری از مشتریان و کارکنان کافهها هستند. اگر قدیمتر افراد مذهبی از رفتن به کافهها سر باز میزدند، امروز علاوه بر آنکه کافههایی مشخصاً برای آنها تأسیس شده، در کافههای دیگر هم حضور مییابند.
از دید من کافه فضایی میانجی است که زیستِ اجتماعی شهری را در فضایی نیمهعمومی مُیَسَر میکند کاری که برای مثال رستوران نمیکند. از این جهت میان کافهقنادی، رستوران، آبمیوه و بستنیفروشی و کافه تفاوت ماهوی وجود دارد. فرد به رستوران میرود که غذا بخورد اما به کافه میرود تا همینطور که چیزی مینوشد یا میخورد به وجهی از ارتباط اجتماعی خود بپردازد یا کار کند یا چیزی بخواند. بنابراین شاید من با نویسندهی یادداشت همنظر باشم که کافههای امروز مصداقِ دقیق «سپهر عمومی» در اندیشهی هابرماس نیست اما به نظرم کافه فضایی نیمهعمومی شهری است که بهعنوان میانجی عمل میکند.
۳. کافهها، بخشی مهم از فضاهای پیوند شهری
تهران شهری است با فضاهای عمومیِ بسیار نامناسب برای زیست جمعی. مبلمانِ شهری، امکاناتِ رفاهی (مانند دستشویی) و قوانین حاکم بر آن، شهروندان را دعوت نمیکند تا در فضاهای عمومی (خیابان، پارک، میدان و میدانچه) بمانند. خیابانها پلی هستند از مبدأ به مقصد. شهروندان عموماً تنها از خیابان میگذرند تا به مقصد برسند که فضایی خصوصی یا نیمهعمومی است. این فضاهای نیمهعمومی که کافهها بخشی از آن هستند، نظیر نقشی که سفرهخانهها برای قشر دیگری دارند، فضایی برای پیوند ایجاد میکنند. کافهها این امکان را به مشتریان ثابت یا گذری خود میدهند که با کسی همکلام شوند، در محیطی متفاوت با فضای خصوصی، دیدارهایی را ترتیب دهند، قرارهای کاری بگذارند حتی کلاسها یا دورههای کوچک برگزار کنند. این پیوند هرچند زمینهای اجتماعی دارد، به گردش اقتصادی کافهها هم کمک میکند. اغلب کافهها از مشتریانِ ثابت استقبال و تلاش میکنند تا گروه مخاطب خود را که با برنامهریزی یا حسب موقعیت جغرافیایی و مبلمان و نوع پذیرایی به دست آوردهاند، حفظ کنند. استراتژی برگزاری رویدادهای کوچک، از بازیهای رومیزی تا کنسرت موسیقی آلترناتیو، قصهخوانی و سخنرانیهای انگیزشی از جمله این تلاشهاست. همین نشاندهندهی آن است که خلاف نظر نویسندهی مقالهی موردنظر کافهها به دنبال خلق معنای فراتر از محل خوردن و نوشیدن هستند. چیزی که برای مثال در رستورانها دیده نمیشود.
۴. اینترنت، بازنمایی واقعیت است
اینترنت وضعیت زندگی ما را تغییر داده است اما پایههای آنچه هر روز در شبکههای اجتماعی و سایتها و … میبینیم بازنمایی واقعیت یا در لایهای دیگر تعامل میان واقعیت و بازنمایی آن است. اگر در بستر اینترنت و با استفاده از فضایی که در اختیارمان میگذارد، بحثهای سیاسی و اجتماعی جریان دارد به این معنی است که بخش مهمی از ارتباط روزمرهمان هم به همین موضوعات اختصاص دارد. این نتیجهگیری که گعدههای سیاسی و اجتماعی در اینترنت وجود دارند پس دیگر کافهها «نمیتوانند»، «لازم نیست» و «نباید»، محل چنین گردهماییهایی باشند بیشتر به گزارهای دستوری میماند که پشتوانهای ندارد. از سوی دیگر نگاهی به محتوای تولیدشدهی کافهها در اینترنت نیز چنین گزارهای را تأیید نمیکند. تصاویر و کپشنهای مختلفی از کافهها که شما را دعوت میکند به اینکه «اینجا کار کنید»، «اینجا با خیال راحت با دوستانتان بنشینید»، «اینجا موسیقی گوش کنید» و همانند آن.
در نهایت آنچه بیش از همه در نوشتهی «نقدی بر انتظارات از کافهنشینها از نگاه یک کافهنشین» باعث شد که در رابطه با کافهها بنویسم همان چیزی بود که گویی نویسنده درصدد نقد آن برآمده است: نقد به داشتنِ انتظاراتِ خاص از کافهها و امر به داشتن انتظارات دیگری از کافهها. کافهها بخشی از شهر هستند، شهر همانطور که ظرف زندگی شهروندان است، از آنها تأثیر میگیرد. اگر کافه زمانی محل جمع شدنِ اقلیتی بود، امروز گسترهی مشتریانش متنوعتر شده اما تبدیل به رستوران یا بستنیفروشی هم نشده است. سبک زندگی شهروندان، فضاهای شهری را میسازد. نوعی از تأثیر و تأثر عرضه و تقاضا بر هم که مدلهای اقتصادی آن یا در جریانِ شدن هستند یا راه خود را مییابند.