قهوه و هنرموسیقی
قهوه سیاه ~ الا فیتزجرالد
احساس تنهایی و قدرت میکنم
خواب بهچشم ندارم
راه میروم و چشم بهدر دوختهم
و در همین احوالات
قهوه سیاه مینوشم
با سایهها حرف میزنم
یک تا چهارِ صبح
خدایا٬ چقدر لحظهها بهکندی میگذرند
زمانیکه [برای خودم] قهوه سیاه میریزم
مردی برای عشق ورزیدن بهدنیا میآید
و زنی برای گریستن و ترشرویی کردن
برای در خانه ماندن و مراقب اجاق بودن
و برای غرقه کردن افسوسهای گذشته
در قهوه و سیگار