شعرقهوه و هنر
شعری از سیدعلی صالحی
وقتی که تو نیستی
من حزن هزار آسمان بی اردیبهشت را
گریه میکنم.
فنجانی قهوه در سایههای پسین،
عاشقشدن در دیماه،
مردن به وقت شهریور.
وقتی که تو نیستی
هزار کودک گمشده در نهان من
لایلای مادرانهی تو را میطلبند.
درها بسته و کوچهها مغمومند.
چشم کدام خسته از آواز من
خواهد گریست؟
سفر بهنام تو، خانه
خانه بهنام تو، سینه
سینه بهنام تو، رگبار