شعرقهوه و هنر
دو فنجان قهوهی داغ
دلم تنگ میشود، گاهی
برای حرفهای معمولی
برای حرفهای ساده
برای «چه هوای خوبی»
«دیشب چه خوردی؟»
برای
«راستی! ماندانا عروسی کرد»
«شادی پسر زائید»
و چه قدر خستهام از «چرا؟»
از «چهگونه!»
خستهام از سوالهای سخت، پاسخهای پیچیده
از کلمات سنگین
فکرهای عمیق
پیچهای تند
نشانههای با معنا، بیمعنا
دلم تنگ میشود، گاهی
برای
یک دوستات دارم ساده
دو فنجان قهوهی داغ
سه روز تعطیلی در زمستان
چهار «خندهی» بلند
و
پنج «انگشت» دوست داشتنی
××
مصطفا مستور
عالی، دلنشین و دوست داشتنی بود.
ممنون