داستان نام کافهها، قسمت دوم
آیکافی – ساختمان شمارهی چهارده خیابان خارک، آشنا هست و نیست. گویی پیش از این آمدهام و یادم نیست. کمی بعد میفهمم دلیل این آشنایی آن است که مدتی پیش هم به اینجا آمدهام؛ آن وقتها که اینجا هنوز گالری خارک بود. چند پله را که میروم بالا، روی دیوار، یک جور راهنما نوشته شده که آدم میفهمد قرار است در هر طبقه با چه چیزی روبرو شود. راهنما زبان خاص خودش را دارد. نمیگوید طبقه، میگوید «آمد». آمد یکم، آمد دوم، آمد… آمد سوم: شنفدیدارجای!
آمدهام بشنوم چرا چنین نامی برای این کافه انتخاب شده. حدسهایی میشود زد اما باید مطمئن شوم. فائزه آقامیری، یکی از کارمندان کافه اینطور برایم تعریف میکند که: تا مدتی پیش اینجا گالری خارک بود. تا اینکه به دلایلی این نگارخانه به فعالیت خود خاتمه میدهد و مالک این ساختمان تصمیم میگیرد هر طبقه از آن را به موضوعی اختصاص بدهد. او برای نامگذاری هر یک از این طبقهها از دوستی قدیمی کمک میخواهد: بهرام بیضایی! و به این ترتیب آمد یکم که پلاتو است، میشود «بازیخانه» و آمد دوم که نگارخانهی چهارده است و آمد سوم میشود شنفدیدارجای، یعنی جایی برای دیدن و شنیدن، برای تعامل، برای معاشرت، گفت و شنید. آمد چهارم هم میشود «بام».
وجه تسمیهی این کافه همان چیزی بود که من و خیلی از ماها ممکن بود حدس بزنیم اما حالا چیزی بیش از آن را میدانم، این که انتخاب این نام کار چه هنرمند بزرگی بوده و همین موضوع، حتی ادای واژهی «شنفدیدارجای» را برایم شیرینتر میکند.
این همان چیزی است که در مطلب پیشینِ «داستان نام کافهها» به آن اشاره شد. این که آگاهی از دلیل انتخاب نام کافهها (البته اگر واقعاً دلیل خاصی وجود داشته باشد) میتواند برای مخاطب آن کافهها جذاب و شیرین باشد. داستانی که کافهروها برای هم تعریف میکنند و با این کار نام کافهها بیش از پیش بر سر زبانها میافتد.
شنفدیدارجای در زمرهی اسمهایی قرار میگیرد که اصطلاحاً ملغمه یا آمالگام نام دارند یعنی از کنار هم قرار گرفتن واژههای مختلف ساخته میشوند. برندهای بینالمللی معروفی را میشناسیم که به این ترتیب نامگذاری شدهاند: مایکرو+سافت، فِد+اِکس و نا+بیس+کو.
شابد بتوان کافه «آپآرتمان» را نیز بهنوعی در این گروه جای داد. این نام که ظاهرش و ادایش واژهی آپارتمان را به یاد میاورد در واقع ترکیبی است از واژههای آپ، آرت و مان. سجاد افشاریان از بنیانگذاران این کافه، در گفتوگویی با روزنامهی اعتماد اینطور گفته:
«ما یک موسسهی فرهنگی هنری هستیم. میگویم ما به این دلیل که من و پگاه آهنگرانی این موسسه را پایهگذاری کردهایم. ایدهی اسم آپآرتمان از خود آپارتمانی که در آن فعالیت میکنیم میآید که تفکیک شدهاش معنای خانهی هنرهای دیداری میدهد.»*
میبینیم که این روش نامگذاری فرصت خوبی برای ساختن نامهای خاص را بهدست میدهد. نامهایی که با درگیر کردن ذهن شنونده در خاطر او میمانند.
یکی دیگر از گروههایی که در میان نامهای مختلف به چشم میخورد، نامهایی هستند که مفهوم خاصی را تداعی میکنند و در واقع ریشه در آن مفهوم دارند. مثل شیرینعسل، کدبانو و غیره. در میان کافهها نیز میتوان چنین نامهایی را پیدا کرد. یکی از این کافهها که کنجکاوی را بر میانگیزد «گراف» است.
از ریاضی دبیرستان و کمی بعدتر در دانشگاه، گراف را بهخاطر دارم. با جستجو در پی معنی شفافتر این واژه، به این تعریف بر میخورم:
گراف مدلی ریاضی برای یک مجموعهی گسسته است که اعضای آن به طریقی به هم مرتبط هستند. اعضای این مجموعه میتوانند انسان باشند و ارتباط آنها با هم دست دادن باشد. اعضا میتوانند اتمهای یک مولکول باشند و ارتباط آنها اتصالهای شیمیایی باشد یا قسمتهای مختلف زمین، و ارتباط بین آنها پلهایی باشد که آنها را به هم مرتبط میکند.
https://www.instagram.com/p/2ayznDSnMq/?taken-by=cafegraph
برای اطمینان بیشتر با گراف تماس میگیرم. آقای غفاری، بنیانگذار کافه، به آیکافی میگوید:
«گراف شاخهای از ریاضی است و هر کجا که نیاز باشد مدلهای بین عناصر، اشیاء یا حتی افراد تحلیل شود، از مدل گراف استفاده میشود. کافه هم جایی است که موجب برقراری شکلهای مختلفی از ارتباط میان انسانها میشود. همین موجب شد که ایدهی گراف را برای نامگذاری کافهمان مد نظر قرار بدهیم.»
خب، شاید سابقه و تحصیلات و علاقهمندیهای شخصی آقای غفاری و دوستانش هم بیتأثیر نباشد.
چه کسی فکرش را میکرد ورود یک شرکت تأمینکنندهی اتصالات نفت و گاز به ایران، منجر به راهاندازی یک کافهی بسیار پرطرفدار در پاسداران تهران شود؟ شرکت «نیکولا گالپرتی» یک پیمانکار بینالمللی در زمینهی فلنجهای نفت و گاز است. روبرتو گالپرتی که در سال ۲۰۰۹ رییس وقت این شرکت بود، در همان سال تصمیم به همکاری با ایران میگیرد و حالا این شرکت یکی از بزرگترین تولیدکنندههای فلنج در ایران است. اینها از جستجوی اینترنتی دستگیرم میشود. در ادامهی جستجو و در صفحهی اینستاگرام این کافه به این بر میخورم که «کافه روبرتو نوعی قدردانی از روبرتو گالپرتی و شهامتش برای کار در ایران است، محلی برای جمع شدن افراد برای به اشتراک گذاشتن شادیهایشان، دوستیهایشان و احساساتشان». بخش دوم برایم قابلدرک است اما بخش اول که از «قدردانی» میگوید، برایم روشن نیست؛ چه کسی از آقای روبرتو قدردانی کرده؟ خب واضح است، صاحب یا صاحبان کافه! ولی چرا؟ به همین دلیل با کافه روبرتو تماس میگیرم اما پاسخ روشنی دریافت نمیکنم. آنچه واضح است، آقای روبرتو صاحب این کافه نیست ولی یک شخص خاص است که اسمش را گذاشتهاند روی این کافه. در کنار چنین نامهایی، برخی کسبوکارها نام مؤسسشان را بر خود دارند. مانند زنجیرهی «لمیز» که بنیانگذارش آقای آرمین لمیع است و واژهی لمیع با اندکی دستکاری با افزودن «s» مالکیت ایجاد شده و شده لمیز. بعد s به z بدل شده؛ خیلی هم هوشمندانه و جذاب.
گفتیم که روشهای متنوعی برای نامگذاری کافهها وجود دارد اما نباید فراموش کرد که نام، در وهلهی نخست باید جذاب و بهیاد ماندنی باشد. در مطالب بعدی، روشها و دستهبندیهای بیشتری را بررسی میکنیم و داستانهای بیشتری از نام کافهها تعریف خواهیم کرد.
اما، به نظر شما آیا نام یک کافه از دیگر اجزای کافه منفک است یا این که لزوماً باید ارتباطی با حال و هوا، خدمات، قیمتها و دیگر عناصر کافه داشته باشد؟
* روزنامه اعتماد؛ شماره ۳۲۸۳ – ۱۳۹۴/۱۱/۴
ممنون.مطالب شما واقعا عالی و به روز هستند.خسته نباشید