استارباکسی که چندان هم متفاوت نبود
سال گذشته درست در چنین روزهایی٬ نخستین شعبه از قهوهخانههای مفهومی استارباکس در یکی از پررفت و آمدترین محلههای آمستردام هلند شروع به کار کرد. سام خسرویفرد روزنامهنگار ساکن هلند گذری داشته به این شعبه استارباکس و از حال و هوای آنجا نوشته است.
آیکافی – اول بار در آیکافی بود که درباره قهوهخانه مفهومی استارباکس در آمستردام هلند مقالهای ترجمه شده خواندم؛ قهوهخانهای با نشان تجاری زنجیرهای اما متفاوت در معماری داخلی و فضاسازی. عکسهای همراه مقاله مشوق و محرکی بود برای رفتن به این قهوهخانه و تجربه حضور در فضایی متفاوت.
جستوجویی کردم و چند عکس دیگر دیدم. سیر آفاق و انفس از پشت میز و با بهرهگیری از تکنولوژی مدرن و فیبرهای نوری هر چند لذتبخش است اما قابل مقایسه نیست با لمس واقعی اشیا و حضور در فضایی حقیقی. از اینرو گشت و گذار مجازی را به سفری حقیقی بدل کردم. رفتن به «قهوهخانه استارباکس بانک» در آمستردام را در گوشهای از ذهنم گذاشتم تا هر وقت فرصتی دست داد و به پایتخت مملو از گردشگر کشور لالهها رفتم، سری هم به آن قهوهخانه بزنم.
بالاخره این فرصت پیش آمد. نشانی استارباکس را از روی وبسایت اصلیاش، همانجا که عکسهای هوشربا دیده بودم، برداشتم و راهی شدم. در اکثر شهرهای اروپایی جاذبههای گردشگری در فاصله کمی از ایستگاه اصلی راهآهن قرار گرفتهاند. شعبه اخیرِ استارباکس هم در چنین جایی بنا شده است. از ایستگاه مرکزی تا این قهوهخانه کمتر از یک ربع پیاده رفتم و در گوشهی شرقی میدان رامبراند که پیرامونش پر از رستوران و قهوهخانه و میکده٬ تابلوی سبز و سفید این قهوهخانه زنجیرهای به چشمم خورد.
پس از عبور از در شیشهای بزرگ با نشان تجاری استارباکس، دو طرف سمت چپ و راست چند پله به فضایی زیرزمین مانند وصل میشد. هر دو طرف و در کنار دیوارها، نیمکتهایی با تشک شبیه مخده و میزها و صندلیهایی چوبی گذاشته بودند. در انتهای مسیر، درست روبهروی در ورودی و پایین پلهها، پیشخوان سفارش و صندوق بود و همان فهرست نام آشنای خوراکیها و نوشیدنیهای استاندارد برای علاقمندان به این نشان تجاری.
صندلیهای چوبی و دکوراسیونی که با سایر شعبههای استارباکس که تاکنون دیده بودم فرق داشت. سقفی چوبی با اشکالی هندسی و قفسهای شبیه کتابخانه و ترازویی کنار آن. اما از آن فضای اعجابانگیزِ پر نور و مملو از آرامش در عکسها خبری نبود. پایین پلهها دو دیوار فضا را به سه قسمت تقسیم میکرد. در دو قسمت کناری میزها و صندلیهای کوچکتری چیده شده بود و در قسمت میانی که فضای بیشتری هم داشت میز درازی (شبیه میزهای ناهارخوری) بود که دور تا دور آن اشغال شده بود: مشتریان با لپتاپ یا تبلت به شدت مشغول بودند و کنار دستشان فنجان قهوه یا لیوان چای هم دیده میشد.
قفسههای کوچک و بزرگ سه ضلع فضای میانی را محاط کرده بود که در برخی از آنها کتاب و ظرفهای بزرگ شیشهای پر از قهوه و سبدهای فلزی گذاشته بودند. هیچکدام از آنها را نمیشد برداشت و نگاهی کرد. همه چیز را در قفسهها چسبانده بودند. بیشتر شبیه شهرکهای سینمایی با ظاهری جذاب اما باطنی باسمهای.
صدای همهمه و فضای شلوغ تجربهای که کمابیش در سایر شعبههای استارباکس داشتم اینجا نیز تکرار شد. تقریبا جای نشستن نبود؛ شاید یکشنبه بعد از ظهرها وقت مناسبی برای نشستن و لذت بردن از چنین محیطی نباشد. با این همه تمیز نبودن زمین و میزها و صندلیها هیچ اشتیاقی برای حضور دوباره در این شعبه از استارباکس با آن قهوههای همیشه معمولیاش باقی نگذاشت. برای نوشیدن یک فنجان قهوه خوب در فضایی دلپذیر میتوان رنج سفر را بر خود هموار نکرد. در هر شهری قهوهخانههایی دنج و کوچک و مستقل پیدا میشوند که کیفیت کیکها و قهوههایشان به مراتب از آن فروشگاههای زنجیرهای بهتر است و البته قیمتهایشان هم مناسبتر.
man ye modta too SB kaar kardam, , bishtar Pastry ha ro shab be shab az mazad forosh hotelha miaran, yani pas moondeh hotelha