برند قجری : توهم یا شبه توهم، مساله این است
یک برند خیلی بیش از آنکه یک محصول کارآمد یا با کیفیت باشد٬ باید بتواند در دلها نفوذ کند. یعنی باید نفوذ کرده باشد تا بشود برند.
«بدون حکمرانی بر دلها نمیتوان بر جیبها حاکم شد».
آیکافی – این آخری را از استادی در یک جلسهی بازاریابی شنیدم. چیزهای زیادی در اطراف ما هست که بدون اینکه بدانیم یا بخواهیم داریم با آنها یا حتا در فضای آنها زندگی میکنیم. نوشتههای روی لوازم آرایشمان، برچسب پشت لباسهایمان، اسم غیرقابلتلفظ اتوموبیلمان، موادغذایی رژیمی یا انرژیبخشمان، تلفنهای همراهی که از بیشتر تواناییهایشان خبر نداریم، کامپیوترهایی که خیلیخیلی سریع تقسیم یک عدد ۶۳ رقمی را بر یک عدد ۶۴ رقمی محاسبه میکنند اما ما با آن فقط چت میکنیم. همهی اینها را وقتی میخواستیم بخریم به دلمان بیشتر گوش دادیم تا به جاهای دیگرمان.
حالا سوالی که میپرسم این است: آیا چیزی که میخواهم بگویم دربارهی این برندها و یا تاثیر آنها بر زندگی ما و این حرفهاست؟! خوب شما از کجا باید این را بدانید! خیر؛ موضوع این نوشته دربارهی اینها نیست.
موضوع این نوشته: میراث خاص قاجاریه
خاندان قاجاریه به غیر از یکپارچگی سیاسی و سینماتوگراف و فرمان مشروطیت و سرسرهی ناصرالدین شاه۱ و حمایت از فرهنگ و هنر و تعدادی معاهده مثل ترکمانچای، دیگر چه میراثی برای ما به جا گذاشتند؟
آنها یک برند بسیار خاص از خود به جا گذاشتند. برندی که نهتنها بر دلها بلکه بر کل زندگی انسانها و حتا آخرت آنها حکمرانی میکرد. معرفی میکنم: این شما و اینهم قهوهی قجری.
یکی از قدیمیترین روشهایی که انسان برای بقا یاد گرفت – شما بخوانید ابداع کرد – پاک کردن صورت مساله یا به قول خودمان حذف رقیب – طوری که انگار از اول وجود نداشته – بود. این سنت در بیشتر جوامع مترقی دنیا دیگر به عنوان یک راهحل مطرح نیست اما در کشورهایی همچون زادگاه پرآوازهی ما همچنان رایج و البته معمولا به عنوان اولین پیشنهاد مطرح است. خدا پدر آن استادی را بیامرزد که میگفت: «فرزندان عزیزم، همیشه اولین پیشنهاد به درد عمهتان میخورد».
اینگونه حذف در زمان حکومت قاجاریه و بهخصوص در دورهی ناصری باب شد و تا اوایل دورهی رضاشاه هم ادامه داشت. البته خوراندن نوشیدنیهای مسموم به مقتولان زنده از قدیم رایج بوده و تا به امروز هم مشاهده میشود (داروی نظافت نوشیدنی نیست). اما اگر یادتان نرفته باشد نکتهی جذاب در اینباره، قهوه قجری به عنوان یک برند بود. مثل مافیا که گفته میشد یکطوری دست به ترور میزدند که همگی بفهمند کار کار آنها بوده. در اینگونه موارد هدف اصلی ایجاد رعب و وحشت در دل دیگران بود. اما آیا هدف از خوراندن قهوهی قجری این بود؟! در اینجا به چند نکته باید توجه کنیم. اول اینکه هدف از مسموم کردن کسی با قهوه، گم کردن رد پای قتل و طبیعی جلوه دادن علت مرگ بوده است.
دستور تهیهی قهوه قجری:
یک فنجان قهوهی تند و تیز غلیظ
مقدار کمی اسید سیانیدریک یا همان سیانور خودمان
مقدار سیانور باید طوری باشد که دشمن با عجله به دیار باقی نشتابد. در مقتول بعد از چند دقیقه علایم تنگینفس پدیدار میگردد و بعد از مدتی قلب او از کار میافتد؛ گویی که سکته کرده. در این روش نه درگیری فیزیکی اتفاق میافتد و نه علایمی از زد و خورد و خونریزی به جای میماند.
از طرف دیگر آن چیزی که ما آنرا به عنوان قهوه قجری میشناسیم بیشتر بعد از اوج دوران کاربرد آن به ادبیات عامه راه یافته یا به قولی مثل شده است. پس اینطور که بهنظر میرسد قصد تبلیغاتیای پشت اینگونه قتلها وجود نداشته و واژهی ترور به معنای قتل برای ایجاد وحشت در این موارد مصداقی ندارد. اما در اواخر دورهی قاجاریه و اوایل سلطنت پهلوی شایعاتی دهانبهدهان میگشت که در تناقض با هدف اصلی اینگونه قتلها بود. موضوع از این قرار بود: خواستگاری کردن دختری از این خاندان مثل این بود که خواستگار با خودش رولت روسی۲ یکنفره بازی کند. به این ترتیب که یک سینی با چند فنجان قهوه جلوی او میگذاشتند؛ قهوهی یکی از فنجانها به سم آغشته بود. زندگی خواستگار بختبرگشته به شانس او در انتخاب فنجان درست بستگی داشت. اینکه این حرف و حدیثها چقدر به واقعیت نزدیک بوده چندان مهم نیست چرا که اثری که باید در دلها میگذاشته گذاشته است. در واقع این داستانها چه از طرف مخالفان این طایفه و برای تخریب اسم قاجاریه بودهباشد چه از طرف برخی اعضای بیکار خانواده برای سرکار گذاشتن ملت بیچاره، نمیتوان از نقش آنها در جا افتادن برند قهوه قجری چشمپوشی کرد.
دستور تهیهی قهوهی شبه قجری (نیم قجری):
یک فنجان قهوهی تند و تیز غلیظ
مقدار خیلی کمی مرگ موش یا مقدار زیادی فلفل قرمز یا مسهل یا هر چیزی که با ایجاد عوارضی نه در حد مرگ، بساط طرب و فرح خاطر عاملین را فراهم سازد.
در تاریخ عامه نمونههای زیادی برای استفاده از این روش برای از میان برداشتن مخالفان وجود دارد. مانند: میزرا آقاخان نوری (دومین صدراعظم ناصرالدین شاه)، منصور نظام (سرکردهی ایل شاهسون بغدادی)، ابوالفتح خان میرزا (از خوانین ایل بختیاری)، محمد خان سپهسالار (از صدر اعظمهای ناصرالدین شاه)، میرزا حسین خان مشیر الدوله قزوینی (از دیگر صدر اعظمهای ناصرالدین شاه)، حسینقلی خان ایلخانی بختیاری (از مقتدرترین سران ایل بختیاری)، رضا اقبالالسلطنه آجودانباشی (آجودان مخصوص و عکاسباشی ناصرالدین شاه) و بسیاری اسامی دیگر. اما در اینکه همهی این افراد واقعا با این روش از میان برداشته شدهاند تردید بسیاری است. برخی از آنها زاییدهی تخیل هیجانطلب عوام بوده و برخی دیگر به علت ذات پوشیده از ابهام موضوع هیچگاه به درستی رمزگشایی نخواهد شد. خب این خیلی طبیعی است. اگر من هم میخواستم زبانم لال کسی (دشمن) را سر به نیست کنم آن را توی بوق و کرنا نمیکردم. البته این نکته شامل آقا محمدخان قاجار۳ نمیشود. به هر سو تحقیق پیرامون قهوهی قجری و اینکه دقیقا چه کسانی و تا چه زمانی از این روش برای سربه نیست کردن دشمنانشان استفاده میکردند به هیچ وجه کار آسانی نخواهد بود. چراکه جدای از اعمال نفوذ سردمداران برای پاک کردن رد پای قتل، امکانات پزشکی و آزمایشگاهی آن زمان ایران نیز درحدی نبود که بتواند اثر سیانور را با حداقل دوز کشنده رایج در قهوهی قجری در بدن قربانی پیدا کند. از سوی دیگر امکان کمک گرفتن از پزشکان غیرمسلمان نیز به دلیل مسایل شرعی وجود نداشت. پس حقیقت دربارهی قهوه قجری و آنچه بین مهمانان و میزبانان آن مراسم میگذشت را به روح همان کنندگان و شوندگان واگذار میکنیم و به قهوهی غیر قجری خودمان میچسبیم.
راستی چرا قهوه؟! یعنی نمیشد از چیزی غیر از این نوشیدنی نازنین استفاده کنند؟ مثلا چه میشد اگر ما الان به جای برند قهوه قجری دربارهی برند یخمک قجری یا آب خربزهی قجری صحبت میکردیم! اصلا نظرتان دربارهی چای قجری چیست؟ البته که نمیشد. چون در آن صورت ممکن بود روح پاک کمپانی هند شرقی۴ و تجار چای از ما برنجند. بسیاری از سیاستمداران – شما بخوانید سیاستسواران – و البته کسانی که با سیاست تجارت میکنند به افکار عمومی به عنوان یکی از اصلیترین پایههای پیشبرد اهدافشان نگاه میکنند. چرا؟! چون قطرهقطره جمع گردد وانگهی دریا شود. در نظر بگیرید که آب به عنوان سادهترین محصولی که میتوان بعد از هوا به بازار عرضه کرد یکی از پرسودترین اقلام تجاری دنیا محسوب میشود. چرا که از بزرگترین طیف مخاطب در دنیا برخوردار است. پس قیمت پایین مهم نیست، بلکه این تعداد مشتریهاست که تضمین موفقیت محصول شماست و هر تولیدکنندهای حاضر است خودش را – من و شما را – به آب و آتش بزند تا بر تعداد مشتریهایش بیافزاید. حالا شما اگر جای آن تجار شریف چای بودید با موضوع قهوه قجری چه برخوردی میکردید!
راستی یک سوال دیگر! مگر تاریخچه و قدمت حضور قهوه در ایران بسیار بیشتر از چای نیست! پس چرا ما در مکانهایی که از دیرباز به آن قهوهخانه میگفتند چای مینوشیم۵؟ و آیا داستان شهرت قهوه قجری به موضوع چای و تجارتهای کلان پشت سرش ارتباطی دارد یا فقط طبع توطئهپسند ما ایرانیهاست که این داستانها را آب و تاب میدهد؟!
یک بار ترانهای شنیدم که میگفت:
من سالهای سال از این خانه بیرون نرفتهام که تو برگردی
یک بار هم که آمدهای ما را مهمان به قهوهی قجری کردی۶
یعنی کسی به خانهی ما آمده و برایمان قهوهی قجری آورده؟!
خوب این هم نکتهای است.
×××
۱. سرسرهی ناصرالدین شاه یا سرسرهی مرمر. رویمان نمیشود توضیح بدهیم. اصرار نکنید.
۲. رولت روسی، بازی یا شرطبندیای بود که در آن هر یک از بازیکنان با هفت تیری که فقط یک گلوله داشت به نوبت به سر خود شلیک میکردند. زنده ماندن یا مردن کاملا به شانس بستگی داشت.
۳. سر سلسلهی قاجاریه که کشتار مردم کرمان و درآوردن بیستهزار چشم از حدقه، فقط نمونهای از شهرت او است.
۴. کمپانی هند شرقی از طرف دولت بریتانیا برای گسترش تجارت بین کشورهای آسیای دور و خاورمیانه با اروپا برپا شده بود. عمدهی تجارت این کمپانی به ادویه، مواد مخدر و چای اختصاص داشت.
۵. (دایم به قهوهخانه سماور صدا دهد / یکبار هم سماور بابا صدا نداد) – ملکالشعرای بهار
۶. ترانهسرا: روزبه بمانی
برند قاجاریه هنوز دچار چشم و هم چشمی نشده وگرنه به زودی جای خود را در اقشار مختلف پیدا می کرد.
خدا وکیلی هم جایگزین بسیار خوبی برای خیلی چیز هاست. مثل خنجر از پشت، پوست خربزه، پشت پا زدن، حذف فیزیکی، غیب شدن ناگهانی و غیره.
در رسم قهوه ی قجری لا اقل انسان مختار بود قهوه بخورد یا نه.
درضمن بد نیست اگر مطالبی درمورد وجه تسمیه یا ریشه ی ضرب المثل ها بنویسید.
جالب و خواندنی همراه طنز وذوق و خلاقیت بود . احسنت به نویسنده خوش ذوق مطلب .