منوی اصلی

کد ناشناخته

محسن آزرم ~ شمال از شمال غربی – … همه‌ی عصر را نشسته باشی رو به پنجره‌ای که باز می‌شود به حیاطی که همیشه خالی‌ست و آفتاب را دیده باشی که پایین و پایین‌تر رفته و هربار که لیوان را پُر از چای کرده‌ای فکر کرده‌ای که چیزی کم است در این روزِ ماهِ آخرِ پاییز و بعد که رسیده‌ای به فنجانِ کوچکِ اسپرسو فکر کرده‌ای به داستانِ مردی که در خیابان می‌رفت و قهوه می‌نوشید و ماه را تماشا می‌کرد و هر بار کمی قهوه می‌نوشید ماه‌ پررنگ‌تر می‌شد …

نامِ عکس هست وقتِ ایلی‌ست؛ کارِ آلسیا آرکانگلی.

نیز ببینید ~

‎هنوز کسی کامنتی ننوشته است‫.‬

دیدگاهتان را بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.