منوی اصلی

کافه نادری ~ رضا یزدانی

توی کافه نادری کنج همون میز بلوط
دو تا صندلی لهستانی هنوز منتظرن

تا من و تو بشینیم گپ بزنیم مثل قدیم
شب بشه مشتریا تا آخرین نفر برن

ما همیشه اولین و آخرین بودیم عزیز
هم تو تابستون داغ هم تو پاییزای سرد

تابلوی بسته و باز پشت شیشه درو
بعد رفتن ما کافه چی وارونه می‌کرد

چشمک ستاره‌ها رو می‌شمردیم یادته
واسه تنهایی شب غصه می‌خوردیم یادته

من مثه سایه تو، تو واسه من مثل نفس
هر دومون برای همدیگه می‌مردیم یادته

دستامون تو دست هم گم می‌شدیم تو خواب شهر
دل دیوونه‌ی من هی قدماتو می‌شمرد

کوچه‌ها رو رد می‌کردیم تا خیابون بزرگ
عطر ناب تو منو تا آخر دنیا می‌برد

حالا تو نیستی و این کوچه صدا نمی‌زنه
حالا تو نیستی و بی‌تو دیگه کافه، کافه نیست

دیگه هیچ ستاره‌ای جرات چشمک نداره
هیچ کسی مثل من از نبودنت کلافه نیست

چشمک ستاره‌ها رو می‌شمردیم یادته
واسه تنهایی شب غصه می‌خوردیم یادته

من مثه سایه‌ی تو، تو واسه من مث نفس
هر دومون برای همدیگه می‌مردیم یادته

××
کلام: یغما گلرویی

نیز ببینید ~

, , ,

‎هنوز کسی کامنتی ننوشته است‫.‬

دیدگاهتان را بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.